Che Guevara چه گوارا

Che Guevara چه گوارا


*



کانون وبلاگ‌نویسان ایران


نه به اعدام




Atom 1.0
RSS 2.0

لينك ها

کانون وبلاگنويسان ايران پنلاگ
کانون وبلاگنويسان ايران وبلاگ اعضا

شبح
سياهكل
آتش
گل کو
companero che
سرزمين آفتاب
مطالعات فرهنگی رادیکال
قاصدک مبارز
ناهید رکسان
سعيد سامان
من و پالتاک
ایسکرا
نيك آهنگ كوثر
ملا حسني
شادی شاعرانه
با حسی به سرخی خون ایستاده ام
يک گيله مرد
لندني
بادبان
تا آزادی
گلشن سنتر
خواندني ها
آزادی نو
خسن آقا
نانا
شمرنامه
سیپریسک
خرس مهربان
این بشر زمینی
رک گو
یزیدم
قمارعاشقانه
حاشیه دو نفری
داستان‌گو
اصغرآقامعروف به هادی خرسندی
آفساید
پنجره گشوده-عزيزِِی
دوستداران احسان طبری
بامداد
گوشزد
نگاه
وب . آ . ورد
و چه و چه و چه
علی جوادی- اتحاد کمونیسم کارگری
سیامک ستوده
آزادی بیان
نشريه دانشجويي بذر
کمونيست
هواداران سازمان فداييان اقليت
دانشجوی کمونیست
اتحاديه جوانان سوسياليست انقلابي
(YCO) سازمان جوانان کمونيست
گزارشگران بدون مرز
مبارزه برای لغو اعدام
(مانیها(تخصصی شعر


آرشيو

نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
ژوئن 2005
مهٔ 2007
سپتامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
دسامبر 2009

اعضای پن‌لاگ


This page is powered by Blogger. Why isn't yours?
    ۵ تیر ۱۳۸۸


عباس معروفي - فرج سركوهي - الاهه بقراط

بررسي نظر روشنفكران در مقاطع حساس تاريخي بسيار مهم است . من در اين پست قصد دارم نظرات سه روشنفكر مستقل ايران را در پيش از انتخابات و پس از آن مطرح كنم. انتخاب اين سه نفر فقط به واسطه دسترسي آسان تر به مطالب آنها بوده است و هيچ هدف خاصي در بين نيست.
"عباس معروفي" در اين مقايسه نماينده طيف راست (البته در اين مقايسه و نه عمومآ) است. "فرج سركوهي" كه بعنوان يك سنتريست و يا ميانه رو مد نظر است و "الاهه بقراط " كه دراين مقايسه طيف چپ را نمايندگي مي كند. شايد بهتر بود از نظرات ايرج مصداقي و همچنين حميد تقوايي نيز استفاده شود. البته حميد تقوايي بعنوان يكي از روشنفكران طيف چپ ليدر حزب كمونيست كارگري است و در نتيجه بازگو كننده نظرات حزب خود مي باشد و از او بعنوان يك روشنفكر مستقل نميتوان نام برد.

عباس معروفي قبل از انتخابات ميگويد:
در ايران آنچه من در اين سی سال ديده‌ام، جامعه همواره ناچار به انتخاب بين بد و بدتر بوده است. يعنی در مسير دلخواهش حرکت نمی‌کند، و چون صغير و عليل است، بزرگان بايد برايش تصميم بگيرند، اما همين جامعه‌ی صغير و عليل چون سهامدار ناچاری است، پس تنها سهمی که از انقلاب و حکومت و دولت می‌برد همين ناچاری است؛ حق ناچاری. که بدترينش را در سال 1384 تجربه کرد.
من هم عضو اين جامعه‌ی ناچار هستم، دلم می‌خواهد در انتخابات شرکت کنم، دلم می‌خواهد در سرنوشت مملکت تأثير داشته باشم، اما نمی‌توانم، چون با پاسپورت پناهندگی اجازه ندارم به سفارت ايران بروم.
با چنين وضعی، آيا لازم است که ساختار حکومت (اعم از اصولگرا و اصلاح‌طلب) چنين بی‌رحمانه از نويسنده و فيلسوف و هنرپيشه استفاده‌ی ابزاری کند؟ مگر چند تا از اين آدم‌ها دارند که پيرترين‌شان را خرج سياست ‌می‌کنند؟ چرا اين حکومت همه‌ی ارزش‌ها را می‌فرستد روی مين؟ و بعد فکر کردم فيلسوفی که به هر قيمتی خود را بسيج ‌کند و ابزار تبليغات شيخ شود، و مجلس نويسنده‌ای را به توپ ببندد، مسلماً در ساختار همان حکومت قد و قامت کشيده و از همان فرهنگ سيراب شده، وگرنه بر اين دوراهی نکبتی، حرمت قلم را نمی‌شکست و به شيوه‌ی آدم فروشان دهه‌ی شصت دوبار تأکيد نمی‌کرد: اين نويسنده استالينی است (لابد برويد بگيريد دارش بزنيد!)

معروفي بعد از انتخابات مي نويسد:
حالا دولت کودتا باز هم بر سر دوراهی مانده است: مردم يا به قول محمود احمدی نژاد "اراذل و اوباش" را به رگبار ببندد و از روی نعش و خون بگذرد؟ يا با خفت در برابر خواسته‌های مردم تسليم شود؟ در هر دو راه شکست خورده است.
کودتاچيان آنقدر ناشيانه تا اينجا پيش آمده‌اند که نشان می‌دهد مغز متفکر ندارند، و در ادامه‌ی همين کارزار دچار خطاها و غلط‌هايی می‌شوند که خود در دامش گرفتار خواهند آمد. آنها آنقدر ناشيانه چاه می‌کنند و ناشيانه راه می‌روند که خود در چاه خواهند افتاد. اين مثل روز بر من روشن است، و دولت قانونی ميرحسين موسوی می‌تواند از همين زاويه هوشمندانه راه مردم را روشن کند.
حالا بعد از اين تجاوز و دزدی رأی، خيلی چيزها برای ما مهم شده: يکی اين که اجازه ندهيم آسوده حکومت کنند و به ما بخندند. اين بار بايد حکمرانی را به کام‌شان تلخ کنيم. از هر راهی که بتوانيم، با نافرمانی مدنی يا افشاگری‌های مداوم.

فرج سركوهي قبل از انتخابات ميگويد:
تفاوتی معنا دار بین تحریم، مشارکت و طرح مطالبات نیست .تحریم انتخابات تاکتیکی است منفعل و منفی و در انتخابات کنونی به احتمال به سود رئیس جمهوری منجر می شد که اغلب هواداران او رای خود را به او خواهند داد. اما امکان حضور حمایتی منفعل در رقابت جناح های حکومتی، آرزوی ناممکن تاثیرگذاری در سیاست عملی و احتمال یاری به رقبای احمدی نژاد به امید چشم اندازی «کمی تا قسمتی بهتر» از ۴ ساله گذشته، در موقعیتی که محورهای اصلی سیاست داخلی و خارجی، با هر رئیس جمهوری، برآمده از برآیند تضادها و وفاق های نهادها و جناح های حکومتی و موقعیت بین المللی است و نه اراده و خواست روسای جمهور به تنهائی، برای من چندان جذاب نیست که با شرکت بی تاثیر و منفعل در انتخابات، حذف اقلیت ها را فراموش کرده، با نفی هویت خود به هوادار جناحی از حکومت بدل شده و بر این ادعا صحه بگذارم، و مردم را نیز متقاعد کنم، که راهی جز آن چه هست، نیست و چشم انداز دیگری را، حتا در خیال و آرزو، نفی کرده و در انتخاباتی که مهم ترین شاخص فرهنگی آن غیبت حافظه دور و نزدیک است، شرکت کنم.

سركوهي بعد از انتخابات 5 چالش پيش رو را بازگو مي كند:
1 ـ چالش بین لایه هائی گسترده ای از مردم، که خواستار آزادی های سیاسی و اجتماعی هستند و حکومتی که این آزادی ها را در سی سال گذشته از آنان دریغ کرده است.
2 ـ چالش بین جبهه گسترده فقرا و تهی دستان شهری و روستائی که رهائی از فقر را در کشوری که اقتصاد آن نه بر تولید که بر توزیع درآمدهای ارزی نفت و گاز شکل گرفته است، در توزیع عادلانه تر این درآمدها و مبارز با غارتگران قدرتمند می جویند و به کسی چون محمود احمدی نژاد و امثال او امید بسته اند و سرمایه داران نوکیسه رانت خوار و طبقه متوسطی که خواهان آزادی های اجتماعی، و نه لزوما سیاسی، است و به موسوی رای می دهند.
3 ـ چالش بین قرائت رفرمیستی و بنیادگرایانه اسلام.
4 ـ چالش بین رهبران محافظه کار نسل اول انقلاب و رهبران نسل دوم که از دل نهادهای امنیتی و نظامی سر بر کرده اند.
5 ـ چالش بین دو گروه نفوذ قدرتمند اقتصادی رانت خوار که یکی را خانواده رفسنجانی و دیگری را فرماندهان عالی رتبه سپاه و نهادهای امنیتی نمایندگی می کنند،
این 5 چالش، موضوع مقاله تحلیلی است که نوشتن آن را هر روز به روز بعد موکول می کنم چرا که در هر تلاشی برای نوشتن تحلیلی عینی و به دور از احساس مار تبعید نیش دردناک آن جا نبودن را در قلبم فرومی کند.

الاهه بقراط قبل از انتخابات با شعار تحريم انتخابات چنين ميگويد:
راستش را بخواهید من آنهایی را که در ایران زندگی می کنند و هر یک به دلیلی، از اعتقاد صمیمانه تا منافع صادقانه و با آگاهی یا نا آگاهی به پای صندوق های رأی می روند تا به ادامه غارت اقلیت و فلاکت اکثریت و ویرانی فزاینده مملکت رأی دهند، نه تماما لیکن تا اندازه ای درک می کنم. می گویم تا اندازه ای، چرا که خود تا پایان سال 67 که در ایران بودم، در هیچ انتخاباتی (بجز آزادترین انتخابات پس از انقلاب که همه گروه ها در آن نامزدهایی را معرفی کرده بودند) شرکت نکردم و می دانم و آمار نشان می دهد میلیونها نفر که هر بار بر شمارشان افزوده می شود، در انتخابات سالهای اخیر شرکت نکرده و نمی کنند. بنا بر این خیلی های دیگر هم که پس از هر انتخاباتی پشیمان می شوند، با خیال آسوده می توانند از خیر شرکت در آن بگذرند چرا که این نه «تمرین دمکراسی» بلکه همکاری برای ادامه خودکامگی است. لیکن هر چه فکر می کنم نمی توانم از تشویق و تأیید و مشارکت از راه دور برخی تبعیدیان خودخواسته که در خارج کشور لم داده و از موهبت آزادی و تأمین اجتماعی و اقتصادی کشورهای غربی کیف می کنند، سر در آورم. مگر اینکه یا کاسه ای زیر نیم کاسه باشد، و یا آنها در جمهوری اسلامی و انتخابات نمایشی و بی خاصیت آن چیزی می بینند که از چشم دیگران پنهان است!

الاهه بقراط بعد از انتخابات اوضاع را چنين تحليل ميكند:
اصلاحات انقلابی - سی سال پس از آن، جامعه ایران پس از تجربه ای خونین، از «وحدت کلمه» عبور کرده و با متنوع ترین کلمات و عقاید و مسیرهای سیاسی به تجربه «وحدت عمل» می پردازد. این پدیده ارزشمندترین گوهر سیاسی و اجتماعی است که اتفاقا جمهوری اسلامی ناخواسته آن را صیقل داده است. نمی توان از همبستگی ملی سخن گفت و نقش جمهوری اسلامی را در شکل گیری آن در شرایط کنونی نادیده گرفت. حکومت اسلامی مانند هر پدیده دیگر، ضد خود را درون خویش پروراند و آن را با یک انتخابات غیرآزاد و محدود به خودیها به دنیا آورد تا لشکر عظیم غیرخودیها را به طور همبسته به میدان سیاست بکشاند.
وحدت عمل که خود را به جای «وحدت کلمه» بر افکار و احزاب مختلف تحمیل می کند، یکی از مهم ترین تفاوت های انقلاب کنونی با انقلاب اسلامی است. بلی، انقلاب! این انقلاب است و طنز تاریخ و «بازی نغز روزگار» را ببینید که زمینه آن را اتفاقا کسانی فراهم آوردند که به دنبال «اصلاح» رژیم بودند و چوب الف بر سر «براندازان» و «سرنگونی طلبان» می کوبیدند! انقلابی که شکست و پیروزی آن به تداوم و پایداری مبارزه مردم و واکنش کسانی بستگی دارد که با شعار «تغییر» آرای مردم را به خود جلب کردند. اگر «تغییر» اتفاقا با پیروزی آن نامزدها در انتخابات قطعا به بن بست می رسید، لیکن اینک با شکست آنان است که راه خود را می گشاید. راه «اصلاحات» بیراهه بود. اما گویی باید از آن عبور می شد تا بتوان به راه دیگری رسید. چه فرقی می کند این راه نامش «تغییر» باشد یا «انقلاب»؟! راهی که حتی اگر با سرکوب خشن به بن بست برسد و یا به کژراهه هدایت شود، به هر حال در پیش گرفته شده است و کسی را یارای انکار آن نیست. شکست و یا به کژراه کشانده شدن یک انقلاب، سرشت آن را نفی نمی کند.


نوشته چه گوارا درتاريخ: ۴/۰۵/۱۳۸۸ ۰۲:۴۳:۰۰ بعدازظهر

|

    ۳ تیر ۱۳۸۸


اصلاح طلبان ديروز و مبارزين امروز !!
بعد از كشته شدن و دستگيري تعداد زيادي از مردم در روزهاي اخير ، ديروز، تهران در محاصره نيروهاي امنيتي بود. اعتراضات در تهران كم و بيش ادامه دارد. ايران شاهد صف بندي جديدي است كه ارتباط چنداني با انتخابات ندارد. بعضي از طرفداران موسوي كه منافعشان به خطر افتاده است به مخالفت با اعتراضات برخاسته اند و بي توجه به كشته شدن مردم ، از سركوب دفاع ميكنند و برخي از كساني كه به احمدي نژاد رآي داده اند با ديدن كشته شدن انسان هاي بي دفاع به صف معترضين پيوسته اند. صف خلق از ضد خلق تفكيك شده است . صف انسانيت از توحش تفكيك شده است و اين تفكيك به نظر من ارتباطي با واقعيات سياست روز ندارد. اين تفكيك همان واقعيت انديشه ماركس است . در يك طرف انسان هايي قرار گرفته اند كه فارغ از مذهب و انديشه سياسي شان به توحش اين حكومت اعتراض ميكنند و در طرف ديگر فرصت طلباني كه به بهانه امنيت و آرامش ، حفظ نظم موجود را خواستارند. آيا اين يك انقلاب دموكراتيك است ؟ و يا به تعبير درست تر: آيا ما در مرحله دموكراتيك يك انقلاب هستيم؟ نميدانم ولي براحتي ميتوان اسم اين حركت اجتماعي را قيام بر عليه حاكميت دروغ ناميد.
بياييم موضوع را از دوباره بررسي كنيم : مردمي مستاصل از ديكتاتوري آخوندي و ناتواني حكومت در ايجاد حداقل معيشت ، مردمي مستاصل از سركوب و ناتواني حكومت از تآمين خواست هايشان در انتخاباتي كه در دور پيش تحريم كرده بودند شركت مي كنند و پاي صندوق مي روند. بسياري از جمله خود من فرياد مي زنند كه اين انتخابات را تحريم كنيد ولي مردم به اين نتيجه رسيده اند كه اپوزوسيون اين حكومت ناتوان است.مردم ، گوش به تحريم نمي دهندو بازي سياسي را شروع ميكنند كه برنده اش نامشخص است. اكثر كساني كه در دور پيش راي نداده بودند به پاي صندوق مي روند و خوشبينانه به موسوي و كروبي راي مي دهند. آيا اين مردم نسبت به غير دموكراتيك بودن و غير مردمي بودن اين حكومت توهمي دارند؟ آيا اين مردم اميد به اصلاح اين ساختار حكومتي دارند؟ به نظر من بله مردم ايران نسبت با ساختار مافيايي و غير دموكراتيك حكومت در ايران متوهم هستند. راي مردم توسط جناح اقتدارگرا دزديده مي شود. مردم عاصي ميشوند و به خيابان ها مي ريزند. حكومت اعتراضات را به شدت سركوب مي كند. باتوم هاي پليس مردم را به راحتي از توهم در مي آورد. در نتيجه درشرايط امروز ايران بخش مهمي از مردم كه تا پيش از اين احتمال اصلاح شدن سيستم حكومتي را در ايران محتمل مي دانستنداز اين مرحله گذشته اند و هيچ امكاني براي اصلاح ساختار اين حكومت ديكتاتوري را قبول نمي كنند. اصلاح طلباني كه تا ديروز صحبت از آرامش و حفظ نظم و قانون و نسبيت فرهنگي و ... مي كردند امروز از خون مردم براي معامله با جناح ديگر استفاده مي كنند. قدرت ،منافع اقتصادي و پول هر اصلاح طلبي را تبديل به يك مبارز دو آتشه مي كند و اين واقعيت امروز ايران است. اصلاح طلباني كه تا ديروز شعار تحريم ما را غير مدني مي ناميدند امروز از ترس جان شان از جان مردم مايه ميگذارند.


نوشته چه گوارا درتاريخ: ۴/۰۳/۱۳۸۸ ۱۱:۰۰:۰۰ بعدازظهر

|

    ۲۵ خرداد ۱۳۸۸


اخبار 28 خرداد
-
تهران شاهد راهپيمايي آرام بود.در ساير شهرها درگيري ها ادامه دارد. نهادهاي شهروندي در حال شكل گيري است. اعتصابات در راه است. تحصن استادان دانشگاه تهران شروع شكل گيري نهادهاي شهروندي است. بخش راديكال جنبش شعار مرگ بر ديكتاتور را حفظ كرده است و به آن دامن ميزند. حركت مردم از حالت عمومي در حالت تبديل شدن به شكل صنفي - طبقاتي است.
-
اخبار 27 خرداد
-
آمار كشته ها از مرز 20 نفر گذشته است. فقط 5 دانشجو در كوي دانشگاه تهران كشته شده اند. اصلاح طلبان از بالاي سر مردم در حال مذاكره اند. با تمام اين احوال خودباوري مردم ايران در طول تاريخ معاصر ايران بي نظير است و فقط در انقلاب 57 نظير آن وجود داشته است. تاريخ ايران گام مهمي را به جلو برداشته است . مردم فهميده اند كه مي توانند . قيام مردم ايران بر عليه حاكميت دروغ ممكن است سركوب شود ولي اين خودباوري قابل سركوب شدن نيست.
-
اخبار 26 خرداد
-
نيروهاي گارد حمله به خوابگاه ها را از پريشب شروع كرده اند. در كوي دانشگاه 200 نفر دستگير و 35 نفر مجروع شده اند . شايعه است كه چند دانشجو در كوي دانشگاه كشته شده اند ولي خبر دقيقي در دسترس نيست.تقريبآ بطور همزمان به تمامي خوابگاههاي دانشجويي در شهرهاي بزرگ حمله شده است. در تظاهرات ديروز بين ميدان فردوسي تا آزادي در جريان بوده . بين انقلاب تا فردوسي شاهد شورش هاي دانشجويي خيلي شديد بوده . فضا شهرها كاملآ انقلابي است. مطالبات مردم از ميرحسين فراتر رفته و طرفداران ميرحسين براي مقابله با موج انقلابي بجاي شعار مرگ بر ديكتاتور سعي در جابه جا كردن اين شعار با الله اكبر دارند. محله هاي كارگري نشين هنوز عكس العمل مشخصي نشان نداده اند ولي فضا به سمت راديكال شدن پيش مي رود.مذاكره ميرحسين با شوراي نگهبان به نتيجه نخواهد رسيد و اين موج جديدي از نارضايتي را به همراه خواهد داشت.
-
اخبار24 خرداد
-
دامنه اعتراضات مردمي به تقلب در انتخابات دوره دهم ادامه دارد و در حالي كه تمام اصلاح طلبان مردم را به آرامش دعوت ميكنند ، درگيري ها در تهران ادامه دارد. اكثريت خاموش جامعه صحبت از براندازي حكومت ميكند. قسمت هاي مركزي تهران شاهد درگيري بين افراد پليس و گارد كه اكثرآ از حزب الله لبنان تشكيل شده اند، مي باشد. افراد پليس صف اول مقابله با معترضين هستند و به محض ورود گارد جايشان را به گارد ضد شورش ميدهند و تعدادي از هواداران احمدي نژاد در پشت اين جريان با موتور منتظر سركوب معترضين مي مانند تا وارد عمل شده و رهگذران و معترضين را كه به پياده رو ها فرار كرده اند ، سركوب كنند. شبها صداي مرگ بر ديكتاتور از بالاي پشت بامها طنين انداز است و جوانها در هر محله تا دير وقت مرگ بر ديكتاتور ميگويند و ميرحسين رآي ما را پس بگير و وقتي اصلاح طلبان به آنها ميگويند ميرحسين همه را به آرامش دعوت كرده ميگويند ميرحسين رآي ما را پس بده. سطح نارضايتي عمومي بسيار بيش از آنچيزي است كه رژيم و حتي اپوزوسيون برآورد كرده است ولي ترس از كودتاي خشن همه جا را فرا گرفته است.
-
سرمقاله مجله روشنگر به قلم سيامك ستوده بازگو كننده همه چيز است:
-
جنگ بالائی ها و جنگ پائینی ها

در تاریخ بسیار رخ داده است که جنگ و دعوای بالائی ها به جنگ و دعوای پائینی ها بر علیه خود آنان تبدیل شده است. چرا که هر شکاف در بالا می تواند به منفذی برای ورود توده ی مردم به صحنه عمل تبدیل گردد. برای طبقات حاکمه، خطر اصلی، ورود مردم به صحنه نبرد است. چرا که در اینصورت بازگرداندن آنها به خانه و محل اولشان به آسانی و بدون خون و گلوله ممکن نمی باشد. مهم نیست که طرفین دعوا تا چه حد ارتجاعی اند. مهم آنست که مجاز شدن حمله به جناحین، اینکار را برای توده مردم نیز مجاز می کند. ولی بهمان اندازه که جناحهای حاکمه در حمله به یکدیگر مرافب رعایت خط قرمز اند، توده ی مردم مشتاق گذشتن از آنند. به این ترتیب است نقادی در بالا به نقادی از پائین تبدیل شود، و سلاح نقد به نقد سلاح. اتهام دیکتاتوری به احمدی نژاد توسط موسوی در تلویزیون، نه تنها به فریاد های مرگ بر دیکتاتور در میان مردم هوادار او! در خیابان ها تبدیل می شود، بلکه و مهمتر از آن، شعار موسوی، یعنی شعار بر علیه دیکتاتوری احمدی نژاد، به شعار بر علیه دیکتاتوری بطور کلی، یعنی و بطور ضمنی دیکتاتوری ولایت فقیه و کل نظام مبدل می شود. آیا ما در استانه چنین واقعه ای، یعنی گسترش جنگ بالائی ها به جنگ پائینی ها هستیم. هیچکس نمیداند. بجای حدس و گمان باید به میان مردم رفت و با تشویق آنان به گذشتن از خط قرمز به این روند دامن زد.

در زير گزارش نشريه دانشجويي بذر را در تاريخ 23 خرداد مي خوانيد:
تهران - خیابان ولیعصر 23 خرداد
گزارشی از فعالین نشریه دانشجویی بذر

میدان فاطمی از صبح ملتهب بود. مردمی که صبح در محل بودند خبر می­دادند که صبح عده زیادی از معترضین وحشیانه دستگیر شده اند. پلیس یگان ویژه قدم به قدم تمامی خیابان­های منتهی به وزارت کشور را کنترل می­کرد. به عابرین اجازه ایستادن داده نمی­شد و با اندک بحثی با مامور یا دستگیر می­شدند یا با شوک الکتریکی به آن ها پاسخ داده می شد. اما جمعیت هنوز متشکل نشده بود. فریادهای مرگ بر دیکتاتور از گوشه گوشه خیابان به گوش می­رسید، ماشین­ها بوق می­زدند اما هر تجمعی را پلیس با ضربات باتوم و مشت و لگد پاسخ می­داد. کرکره مغازه­ها تا نیمه پایین بود و به عابرین بی دفاع پناه می دادند. بلندگوی پلیس به تمام کسبه محل اعلام کرد مغازه­های خود را تعطیل کنند همه چیز در حال فیلم برداری است و کسانی که همکاری نکنند دیگر نمی توانند در آن محل بمانند. ساعت اداری که تمام شد جمعیت بیشتری پیاده و سواره به خیابان ولیعصر و به سمت میدان فاطمی سرازیر شد. مردم ابتدا در پیاده رو و سپس در خیابان فریاد مرگ بر دیکتاتور را سر دادند که با حمله پلیس مواجه شد جمعیت می­گریخت و می ایستاد و بار شعار خود را می داد ولی هنوز یک صدا نشده بودند و پراکنده بودند. همکاری مردم فوق العاده بود، مردم حوالی تظاهر کنندگانِ در حال فرار را در خانه های خود پناه می دادند. در این اثنا خبر رسید که جمعیتی چند هزار نفری از ونک در حال حرکت به سمت فاطمی است این خبر روحیه معترضین حول وزارت کشور را تقویت کرد و باعث شد جمعیت بسیاری از ناظرین در پیاده رو ها به آنان بپیوندند. تا رسیدن جمعیت چندهزار نفری، معترضین حول وزارت کشور خیابان ولیعصر را بستند، روی زمین نشستند و اجازه حرکت ماشین ها به سمت بالا را ندادند. حدود بیست دقیقه بعد جمعت چندهزار نفری رسید و مردم پیاده رو و خیابان یکی شدند. در این حین بود که پلیس به میان مردم آمد اما جمعیت چند هزار نفری به ضرب و شتم پلیس پرداخت 4 موتور و 3 ماشین پلیس را به آتش کشیدند. و از همین جا بعد بود که جمعیت با جرات و جسارت بیشتری حرکت کرد. سیل گازهای اشک آور به سمت مردم روانه شد. اما مردم همچنان با شعار و فریاد و خردکردن شیشه­های بانک­ها و آتش زدن سطل های زباله شهرداری و کندن نرده های کنار خیابان به سمت وزارت کشور پیش می­رفت دو اتوبوس شرکت واحد هم در راه به آتش کشیده شد. صدای گلوله از همه جا به گوش می­رسید. خبرهای بسیاری از دستگیریها و حملات وحشیانه پلیس به کودکان و مسن ها در جمعیت می­پیچید. این شورش تا ساعت 8 شب ادامه یافت که یگان ویژه سرتاپا مسلح وارد عمل شد و در ابتدا تنها کوشید جمعیت را متفرق کند و به کوچه ها بکشاند و دیگر به تنهایی حمله نمی کردند. سربازهای تا بن دندان مسلح گروهی به یک نفر هجوم می بردند و چون جمعیت را متفرق کرده بودند دیگر ترسی نداشتند. دوباره خیابان ولیعصر را در اختیار گرفتند و اعلام شد از ساعت 8 یگان ویژه حق تیر دارد. بسیاری از جوانان شرکت کننده در این تظاهرات تصور چنین ددمنشی را از سوی پلیس نداشتند و گاها با شک و تردید ایرانی بودن این یگان ها را زیر سوال بردند. اینان جلو چشم میلیون ها چشم و دوربین گردن دختری را شکستند و با شوک الکتریکی به جان پیرزنی افتادند و هزاران جنایت دیگر مرتکب شدند اما با همکاری مردم اجازه داده نشد مصدومین دریده شده با امبولانس پلیس جابجا شوند و مردم خود آن ها را به مراکز درمانی رساندند. حتی خبرهایی می­رسید که این سربازان به زبان عربی تکلم می کنند و لبنانی­اند. بعضی از آن ها در پاسخ به مردم در مورد وحشی گری خود گفتند دیگر دور شما تمام شد دور دور ماست.
23 خرداد 88


نوشته چه گوارا درتاريخ: ۳/۲۵/۱۳۸۸ ۰۸:۰۸:۰۰ قبل‌ازظهر

|

    ۲۲ خرداد ۱۳۸۸


تحریم

پسامدرنيسم به كمك پولهاي هاشمي

صفت مميزه پست مدرنیسم از دیگر بنیان هاي فكري نمادهايي است كه فارغ از هر مفهوم خارجی ، به شدت معنا گرايي را به چالش مي كشند. نمادهايي صرفا تصادفي كه هيچ واقعيتي را بازنمايي نمي كنند.
انقلابات رنگي خود نمود عيني جهان پسامدرن است . انقلاباتي كه فارغ از هر نوع مفهوم و خواست عيني مبتني بر تضادهاي طبقاتي و يا فرهنگي فقط يك هدف به ظاهر مضحك و سطحي را بازنمايي مي كند. هدفي كه ميتواند اتفاقي انتخاب شده باشد ويا قدرت هاي جهاني با كمك پول و دستگاههاي ارتباط جمعي آنرا به خورد مردمي داده باشند. اما ورود ايران به جهان پسامدرن بدون عبور از مرحله مدرننيته خود بازگو كننده فانتزي بي معناو مفهومي است كه من آنرا فاشيسم سبز نام نهاده ام .اين فانتزي بيانگر اين واقعيت بديهي است كه در جهان پسامدرن نمادهايي بي معنا وراي رنگشان معنايي را چه به لحاظ طبقاتي و چه به لحاظ تغييرات مشخص سياسي و يا به لحاظ فرهنگي به ذهن متبادر نمي كنند. اما وجه مميزه ديگر پسامدرنيسم ستيز آن با كليت گرايي است . كليت گرايي كه بيش از هر چيزي فاشيسم و همسان سازي از مشخصات آن است . وقتي كشوري بدون عبور از مدرنيته ميخواهد وارد پسامدرنيسم شود و مردم آن ديار به ناچار نمي داند كه مدرنيته بيش از هر چيزي بر مبناي انتخاب و آزادي هاي فردي استوار است ، در نتيجه پسامدرنيسم فاشيستي مي سازد. كليت را با بي محتوايي پيوند مي زنند و از فرايندي عيني كه هيچ مفهوم طبقاتي را بازتاب نمي دهد، اسطوره سازي مي كنند. اما فاشيسم بر مبناي يك ذهنيت ناسيوناليسمي معنا پيدا مي كند . ذهنيت ناسيوناليستي كه جزو خط قرمز هاي حکومت ايران محسوب مي شود پس مي بايست اين فاشيسم را بر مبناي فرآيندهاي ذهني باز توليد نمود كه بطور مشخص بازگو كننده يك ملي گرايي افراطي نباشد هرچند ذهن بتواند ارتباط مشخصي رابا آن تداعي كند.

استفاده از رنگ سبز خود بازگو كننده تحولات اخير است. آيا رنگ سبز به مفهوم سيد بودن است؟ آيا رنگ سبز به معني مد نه چندان جديد لباس است كه مدتها پيش تمام دنيا را فرا گرفته بود؟ آيا رنگ سبز بيانگر يك ويژگي طبقاتي است؟ آيا مفهوم خاص سياسي مثل دموكراسي خواهي را بيان ميكند؟ مسلمآ نه. سبز در اينجا فارغ از هر مفهوم عيني خاص فقط بيان كننده بي معنايي است. از طرفي حضورهزاران لمپن شهري در كنار دانشجويان به ظاهر پست مدرن خود بازگو كننده وجه فاشيستي تحولات اخير است.

اما ويژگي ديگر پسامدرنيسم فراموشي تاريخ است .ستيز نو و كهنه كه تضاد اصلي درجهان مدرن است در پسامدرن نامفهوم است . فراموش كردن تاريخ و بي ارزش ناميدن تجربه هاي تاريخي يك نسل ويژگي ديگري از پسامدرنيسم مي تواند باشد.
حضور مير حسين موسوي و استقبالي كه جوانان از او كردند گوياي وجه ضد تاريخي تحولات اخير است. موسوي براي نسل من بازگو كننده و نشانه مفاهيمي مشخص است. ميرحسن موسوي براي نسل من نشانه جنايت و اعدام هزاران زنداني در سالهاي 67 و 68 و همچنين اعدامهاي انجام شده در درگيري هاي سال 60 است . نشانه اعدام هزاران مجاهد در عمليات مرصاد است . نشانه ناتواني دولت در اداره كشور به لحاظ اقتصادي است. مير حسين موسوي براي نسل من نشانه بارز يك مدير ناتوان است . كسي كه فقط با حمايت خميني امورات مملكت را پيش مي برد و هرگز سخني را در مخالفت ازخود قبول نكرد . او كسي است كه تمام بورژوازي ايران را تبديل به فروشنده حواله فولاد و سيمان و ... كرد. او كسي است كه نگاه تحقير آميزش به طبقات اجتماعي را با استفاده از كلمه مستضعف ايجاد كرد.تحقير طبقاتي كه سالها طول كشيد تا از ذهن ها پاك شود و او در پي بازتوليد نمودن آن است. او كسي است كه هرگز در مقابل كسي جوابگو نبوده است. مير حسين موسوي به عنوان عضو رسمي حزب جمهوري اسلامي و سردبير روزنامه جمهوري اسلامي در سال 60 نقش كليدي در عزل بني صدر را بازي نموده است. هاشمي و خامنه اي نيز افراد اصلي در عزل بني صدر بوده اند . فراموش كردن اين واقعيات تاريخي در اين بين گوياي وجه ضد تاريخي تحولات اخير است.

همانطور كه گفتم تحولات اخير را نمي توان بر مبناي يك تفكر ناسيوناليستي افراطي ارزيابي كرد . در كنار هم قرار گرفتن طبقات اجتماعي بدون وجود همبستگي هاي طبقاتي –سياسي-فرهنگي خود نشانگر ستيزاين تحولات با نوعي كليت گرايي است. ولي آيا ميتوان بدون شناخت كامل از كليت و تلاش براي درك ارتباط بين اجزا مختلف در جهت تغيير وضعيت موجود گامي برداشت؟ مسلمآ نه و ابن تراژدی واقعی در زندگی انسانهايي است كه از سلولهای خاکستری مغز کمتر استفاده مي كنند.


برچسب‌ها:



نوشته چه گوارا درتاريخ: ۳/۲۲/۱۳۸۸ ۱۱:۳۴:۰۰ قبل‌ازظهر

|

    ۱۷ خرداد ۱۳۸۸


تحریم

خبر ها و نظرها

در پي مناظره هاي كانديداهاي رياست جمهوري و افشاگري هاي هر يك در مورد سو استفاده هاي مالي ، جامعه حقوقدانان مسلمان از كليه حقوقدانان خواست دلايل منطقي خود را جهت حذف دزدي از جرائم جزايي افراد صاحب نام اعلام نمايند تا با برگزاري يك مجمع عمومي اقدامات لازم جهت حذف جرم دزدي براي افراد صاحب نام از قانون جزايي كشور انجام گيرد. در اين اطلاعيه تآكيد شده است كه جرم دزدي براي افراد عادي و شهروندان درجه دو به پايين همچنان لازم الاجرا بوده و شديدآ با اين نوع تخلفات برخورد مي شود.مدير كل يكي از ادارات دولتي ضمن تماس با ما اعلام نمود اين طرح ابهامات فراواني دارد و بعنوان مثال هنوز مشخص نيست كه مدير كل جزو شهروندان درجه يك و يا درجه دو محسوب ميشود وي افزود تعريف شهروند درجه دو مبهم بوده و اين طرح نقايص فراواني دارد.

نظر به اينكه جمعي از شهروندان عزيز در ساعات پاياني شب اقدام به تبليغات انتخاباتي نموده و بعضي افراد معلوم الحال از اين فرصت استفاده ميكنند و شعار سرنگوني ميدهند . نيروي انتظامي ايران اعلام ميكند در صورت تلاش هر يك از كانديدا ها جهت سرنگوني نظام با آنها برخورد جدي خواهد شد.

با توجه به اقدامات آقاي احمدي نژاد در مناظره هاي تلويزيوني بسياري از گروههاي اپوزوسيون در داخل و خارج كشور ضمن حمايت خود از ايشان اعلام نمودند اقدامات آقاي احمدي نژاد در زمينه افشاگري مساوي با سالها تلاش آنها در جهت سرنگوني نظام بوده است در اين اطلاعيه تآكيد شده است :
"احمدي برو دارمت"

مير فسيل موسوي يكي از كانديداها اعلام نموده است "ادب مرد به ز دولت اوست" او تآكيد كرد در تمام اعدامهايي كه درسالهاي 60 و 67 و 68 انجام شده است او هرگز مرتكب هيچ نوع بي ادبي نشده است.
ستاد انتخاباتي ايشان اعلام كرد در صورت موفقيت مير فسيل موسوي از هيچ اقدامي جهت بازگشت به دوران سياه سالهاي 59تا 70 فروگزاري نخواهد كرد.

كروبي اعلام نمود با توجه به اينكه از امام حكم دارد در صورت انتخاب شدن ميتواند بابت پورسانت قراردادها با كشور هاي خارجي راسآ اقدام نمايد . كروبي از ستاد انتخاباتي خود خواست تا شماره حساب بانك سوييس او را در تبليغات انتخاباتي اعلام نمايند. او همچنين اعلام نمود كه حكم امام حتي بعد از مرگ براي فرزندانش لازم الاجرا است.

احمد نژاد اعلام نمود كه من يك زماني مانند پينوكيو يك عروسك چوبي بودم ولي اكنون آدم شده ام. او همچنين خواست كه براي بيستم بار جراحان پلاستيك دماغش را عمل كنند . او اعلام كرد كه جراحي پلاستيك بيني در ايران بسيار پيشرفت كرده است. يك منبع خبري گزارش داده است كه احمدي نژاد در روزهاي اخير بشدت از ناراحتي هاي تنفسي ناشي از بزرگ شدن بيني رنج ميبرد . اين منبع آگاه افزود سوراخ هاي بيني رييس جمهور در انتهاي بيني باقي مانده اند ولي با توجه با افزايش طول بيني مشكل تنفسي حادي پديد آمده است.

با توجه به اينكه رييس جمهور اسراييل در دوره پيش ايراني بوده است و طبق گزارشات رسيده در مناظره ها رييس جمهور ايران اسراييلي است اوباما رييس جمهور آمريكا اعلام كرد" جرج بوش براي مطالعات استراتژيك اش بايد جوابگو باشد"

سفارت ونزولا در ايران اعلام كرد : با توجه به وجود شايعات در مورد روحانيون ايراني رييس جمهور مطبوع اين كشور- چاوز- هيچ تمايلي به بغل كردن كروبي ندارد.

سازمان گوشت كشور اعلام نمود كه تعداد زيادي گوسفند با هدبند و دستبند وپرچم و كراوات سبز آماده ذبح مي باشند. اين سازمان گفت بسياري از اين گوسفند هنوز بره بوده و نياز به وقت بيشتري براي ذبح آنان است.يك منبع آگاه افزود كه با توجه به انجام ذبح اسلامي عمليات ذبح گوسفندان در ايران بيش از ساير كشورها طول مي كشد و با استاندارهاي جهاني سازگاري ندارد.

نويسنده وبلاگ چه گوارا اعلام نمود كه ما اين انتخابات نمايشي را تحريم كرده ايم ولي نمايش برگزار شده اقدام مفيدي در جهت آگاهي بخشي به جامعه بوده است.



نوشته چه گوارا درتاريخ: ۳/۱۷/۱۳۸۸ ۰۵:۵۲:۰۰ بعدازظهر

|

    ۱۳ خرداد ۱۳۸۸


تحریم

شرك
داستان كوتاه
اختلاف مان از همان روز شروع شد . از توي پنجره ديدم كه روي آنتن ماشين پرادو جديدش نوار سبز بسته است.
گفتم : چطوري شرك؟
محل نكرد و گفت :غذا چي داريم؟
گفتم براي رانت خوارهايي مثل تو هيچي ! ميدانستم كه كلمه رانت خوار ديوانه اش مي كند. زده بودم توي نقطه حساسش .
گفت : تو حرف نزن بچه آخوند
من بچه آخوند نبودم . پدرم يك فرهنگي بود . يك دبير بازنشسته ولي پدر بزرگم ملا بود. من اصلآ پدر بزرگم را يادم نبود . هفت ساله بودم كه گفتند در سن صد سالگي مرده است. 4 زن و 20 فرزند محصول تلاش صد ساله اش بود. ولي او به من مي گفت بچه آخوند تا لجم را در بياورد.
گفتم : باز هم صد رحمت به آخوند ها حداقل دو تا كلمه حرف حساب مي زنند.
اخم كرد و ژست رييس جمهور آينده اش را گرفت . فكر ميكند كه من گول اين كاريزماي كشكي اش را مي خورم. بايد مراقبش باشم نكند اين دختر لمپن هاي سبز قاپش را بدزدند.
دلم براي برادرم تنگ شده است . يك روز توي درگيري ها سال 60 دستگيرش كردند و عصر همان روز جنازه اش را تحويل پدرم دادند . پدرم بعد از آن روز هرگز از سياست حرفي نزد. بعد از آن پدرم سياست را بايكوت كرد . گاهگاهي از پدرم مي پرسيدم كه آيدين در كدام گروه بوده است . او فقط ميگفت آيدين يك شورشي بود.
مي دانستم كه پرچم سبز بالاي آنتن محصول جلسه است كه توي شركت داشته اند. ظاهرآ شركايش رنگ باد را سبز تشخيص داده اند. شوهر من هم گول خورش ملس است. آخرش اين شركايش گوشت دم توپش مي كنند و بابت چك هاي برگشتي مي فرستندش زندان.
گفتم : بوي لجن سبز همه جا را گرفته است
گفت : لياقت شما ها همان احمدي نژاد است
زنگ در را زدند . توي آيفن تصويري همسايه پاييني را ديدم كه ميگفت به آقاي مهندس بگوييد ماشينش را از جلو پاركينگ بردارد .
گفتم : آقاي مهندس اسب تان را جلوي در طويله بسته ايد.
قرقري كرد و رفت ماشين را بردارد. دلم به رحم آمد برايش يك املت درست ميكنم. از پياز بدش مي آيد. يك پياز درشت را توي املت ريز ميكنم.
وقتي آمد تو ميگويم : املتت الان آماده ميشه شرك !

برچسب‌ها:



نوشته چه گوارا درتاريخ: ۳/۱۳/۱۳۸۸ ۰۹:۳۱:۰۰ بعدازظهر

|