Che Guevara چه گوارا

Che Guevara چه گوارا


*



کانون وبلاگ‌نویسان ایران


نه به اعدام




Atom 1.0
RSS 2.0

لينك ها

کانون وبلاگنويسان ايران پنلاگ
کانون وبلاگنويسان ايران وبلاگ اعضا

شبح
سياهكل
آتش
گل کو
companero che
سرزمين آفتاب
مطالعات فرهنگی رادیکال
قاصدک مبارز
ناهید رکسان
سعيد سامان
من و پالتاک
ایسکرا
نيك آهنگ كوثر
ملا حسني
شادی شاعرانه
با حسی به سرخی خون ایستاده ام
يک گيله مرد
لندني
بادبان
تا آزادی
گلشن سنتر
خواندني ها
آزادی نو
خسن آقا
نانا
شمرنامه
سیپریسک
خرس مهربان
این بشر زمینی
رک گو
یزیدم
قمارعاشقانه
حاشیه دو نفری
داستان‌گو
اصغرآقامعروف به هادی خرسندی
آفساید
پنجره گشوده-عزيزِِی
دوستداران احسان طبری
بامداد
گوشزد
نگاه
وب . آ . ورد
و چه و چه و چه
علی جوادی- اتحاد کمونیسم کارگری
سیامک ستوده
آزادی بیان
نشريه دانشجويي بذر
کمونيست
هواداران سازمان فداييان اقليت
دانشجوی کمونیست
اتحاديه جوانان سوسياليست انقلابي
(YCO) سازمان جوانان کمونيست
گزارشگران بدون مرز
مبارزه برای لغو اعدام
(مانیها(تخصصی شعر


آرشيو

نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
ژوئن 2005
مهٔ 2007
سپتامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
دسامبر 2009

اعضای پن‌لاگ


This page is powered by Blogger. Why isn't yours?
    ۸ مرداد ۱۳۸۸


نامه سايه سيرجاني


به خرد جهانی که در برابر اینهمه ریاکاری سردرگم گشته


نمایش سی ساله ای که نشان داده اند همواره روپوشی از انفجاری داخلی بوده و بس. اعدام های دسته جمعی صورت می گرفت و در صحنه خارج به ایجاد مدارس اسلامی بودجه ها سپردند. گرفتن نوجوانان از مدارس صورت می پذیرفت و کشتن آنها حزب الله به ندای نوچگان حزب توده به اعترافات تلویزیونی رو آورد باب پرسش و پاسخ به جدل و حذف اساتید صورت پذیرفت. در دانشگاه بسته شد و روزنامه ها تعطیل شد. همزمان گسیل گشتگان انقلاب فرهنگی در مقابل خشم ممنوع القلمان ممنوع السخنان ممنوع التدریسان و ممنوع الصدا ها قد علم کردند و تاختند و تاختند. افسران دلیر ارتش ایران را کشتند و از آنطرف یکباره هجوم به نوجوانان آوردند که بایست طلب شهادت کنند و جبهه های جنگ مملکت سوز را نیرو بخشند. قلم ها را شکسته اند، روزنامه از معنی تهی گشته فقط با عنوان روزنامه چاپ مشود انباشته از دروغ و تهمت، دانشگاه که تحت نظارت حزب الله درآمده دیگر از دانشگاه تنها نامی بر خود دارد، بایستی پیران خرد کشته شوند و قتلها دیگر به راحتی اعدام دسته جمعی تحت عنوان منافق و افسر سابق و ساواکی بعد از ده سال نمی تواند صورت گیرد پس صحنه های تصادف ساختگی ایجاد شد هسته های قتل و ترور ایجاد شد سر به نیست شدن ها و خمیر کردن کتابها و بازار تهمت ها داغ تر شد. در این میان بازوهای " شناسایی " چنین رژیمی در خارج از ایران فعال تر گشتند. نخست با داعیه حقوق بشر اسلامی و بعد با نفود به خود کمیسیون حقوق بشر سازمانهای دولتی. صادراتیان امام جعفر صادق ( هاروارد سابق) به عنوان نماینده و سفیر به این کشور و آن سازمان راه پیدا کردند.
اینجا صدایی که شنیده نشد صدای ملت ایران بود.

بازی رهبر تراشی پس از مرگ خمینی، بازی اصلاح طلب سازی برای بازاریابی خارجی و چهره شیادی چون محمد خاتمی را با عنوان رییس جمهور منتخب بزک کردن، همه و همه برای سرکوب آن انفجار داخلی جامعه ایران صورت گرفت وبس. با هر روشی که امکانش برایشان بود: تبلیغات ، قتل، افترا و تفرقه انداختن در جامعه، همزمان گسیل داشتن نمایندگان به عنوان البته کارگردان سینمایی و فعال البته فرهنگی... آمدن خاتمی اوج این شیاد بازار بود. نمی دانم این " خرد جهانی" چطور آمادگی این فریب خوردن را داشت. نامه های سرگشاده بین دایره دوستان داشت پخش می شد بیدار شدن جامعه ای زخمی و در خفقان نگاه داشته از هر روزن کوچکی امکان پذیر می توانست باشد که آمدند تا زمزمه ها کمکی علیه خاتمی شروع شد بازی روزنامه خود ساخته رژیم به نام سلام را راه انداختند و با استفاده از معاون همیشگی طرح ها : نهضت البته آزادی! شروع به حرکت جامعه را مهار زدند. یادمان باشد برای خوراک تبلیغاتی خارجی استفاده از نام روزهای خوب اثر بخش هست مثل بیست و دو خردادی که ساختند این بار هم هیجده تیر را ساختند.
اینجا صدایی که شنیده نشد صدای ملت ایران بود.

یکباره با استفاده از بازوهای البته دیگر حقوق بشری این سمت گسیل داشته آقاجری را مطرح کردند و اکبر گنجی را.... انگار نه انگار جوانها و خانواده هایی بودند که سر به نیست شدند هنوز در کنج زندانها هستند و انگار نه انگار حرکت مردم ایران در برچیدن ریا کاری با عنوان پر دغل جمهوری اسلامی وجودی داشته. حرکت فقط این حرکتی است که اینها می خواهند دنیا باور کند و بس.
پرونده تصفیه وزارت اطلاعات را راه انداختند. کمیسیون شکایت مجلس را ساختند و دادندش دست تروریست سابقه دار بازجو. البته دفاتر حقوق بشر داخلی هم ساختند. تا جایی پیش رفتند که جایزه صلح نوبل را هم بدست آوردند!
اینجا صدایی که شنیده نشد صدای ملت ایران بود.

این چند سال تلویزیون ها در خارج از ایران زدند، اگر رادیو و تلویزیونی در بزنگاه از خط رژیم تبعیت نمی کرد محکوم به نابودی می شد. دیگر نیازی به کیهان هوایی و اطلاعات خارجی چاپ کردن نبود چون در مقابل موج روزنه های اینترنت و دنیای کامپیوتری جدید مگر چند تا روز آن لان، و امضا جمع کن در حمایت فلان اطلاعاتی رژیم می تواند اثر گذار باشد که بسیارند مردم ایرانی که می توانند صدای خود را از لابلای ایمیل یا رادیو و تلویزیونی برسانند. مهم نشان کردن این صداهاست و نابودی آنها. بدترین و پیشرفته ترین نوع سانسور را نسبت با اینان اعمال داشتند. اما باز " صدای راست و حقیقت" هر چند کوتاه و نادر باشد به گوش مردمان ایران آشناست.
اینجا صدایی که نبایست گذاشت شنیده شود صدای ملت ایران است.
این بار هم بازی موسوی را راه انداختند . حیف است این خوراک رنگ بازی که مصرف خارجی خوبی دارد را ندیدن گرفت. رنگ سبزی هم بهش داده اند که بیا و ببین. در هر شهری در خارج از ایران عکس بدستان موسوی را گسیل داشتند. مبادا صدای آزاده مرد ایرانی یا آزاده زن ایرانی شنیده شود که می گوید نه موسوی نه کروبی نه خاتمی نه رفسنجانی نه کنی نه ابراهیم یزدی. نه به سی سال جنایات جمهوری اسلامی و خواست نشان دادن چهره ایران ستیز جمهوری اسلامی را دارد.

شما خردمندان متولد دیار آزاد هم مانده اید که عجب این چه رژیمی است که در خودش " اپوزیسیون" خودی ساخته و کجا رفت صدای این همه قربانی جنایات. وقتی رادیو تلویزیون بی بی سی فارسی زبان ورادیو تلویزیون فارسی صدای امریکا پناه جماعت رژیم جمهوری اسلامی بوده تعجب نکنید. دنبال صدای واقعی ملت ایران باشید اما نه از این رسانه ها. نه من فرد ایرانی که هر دو چهره دغل باز لبخند بر لب البته! اصلاح طلب این شیاد ها را دیده ام و هم کریه ترین چهره قاتل فتوا صادر کنش را، در همین امریکا با تیغ سانسور نوچه های جمهوری اسلامی روبرو هستم.

صدای حقیقت و صدای راستی بلندترین صداست حتی اگر هزار و اندی بلند گو و منبر برای نگاهبانان جمهوری اسلامی علم شده باشد. صدای ملت ایران نشانه گرفتن ضدایرانیانی است که در این سی سال و اندی بر سرمایه بر قدرت سیاسی ایرانیان پنجه انداخته است. من ایرانی نه به جمهوری اسلامی رای داده ام نه به هیچ یک از البته نخست وزیران یا رییس جمهورانش.

حافظه را از دست ندهیم. اگر رهبران ایران را این جماعت کشته اند جوانان خوش حافظه هستند که دیگر فریب این چهره نمایی ها را نخورند. این صدای واقعی ملت ایران را بشنوید. صدای جوانانی که بیش از ده سال در زندانها هستند صدای بیداران کشته شده ای که این رژیم می خواهد " ملا خور" کنندشان. فریب خوردن دیگر بس است. دیگر سردرگم نخواهید شد.

سایه سیرجانی


نوشته چه گوارا درتاريخ: ۵/۰۸/۱۳۸۸ ۰۲:۲۲:۰۰ بعدازظهر

|

    ۱۵ تیر ۱۳۸۸


ازپانزده خرداد 42 تا پانزده خرداد 88
-
وقتي كه توده هاي خرده بورژوازي پاي كوبان و دست افشان در 15 خرداد 1342 به ميدان آمدند و رژيم شاه به دستور اعلم نخست وزير وقت دست به اسلحه برد و سركوبشان كرد هيچكس گمان نميكرد كه طيب حاج رضايي از عوامل كودتاي ننگين 28 مرداد 32 در ميان سازمان دهندگان تظاهرات باشد. همانكه گفته بود "هركسي كه شتر را بروي بام برده همان هم بزير مي آوردش" . اما اين بار نقش طيب حاج رضايي به مير حسين موسوي سپرده شده است. او نيز بعنوان يكي از افراد اصلي حزب جمهوري اسلامي و سردبير روزنامه جمهوري اسلامي و از عوامل كودتاي 30 خرداد 60 بر عليه ابولحسن بني صدر بوده است. نقش ميرحسين موسوي در بالاي بام بردن شتر استبداد ، كم نبوده است . ولي سئوال اصلي اينجاست كه آيا مير حسين موسوي قصد دارد كه شتر استبداد را همچون سلف خود طيب حاج رضايي بزير بكشد؟

پاسخ اين سئوال نقش مهمي در شرايط تاريخي فعلي ايفا ميكند . من نمي خواهم نقش تعين كننده براي اين پاسخ قائل شوم همانطور كه از نظر من نقش تعيين كننده را شورش هاي توده هاي عاصي خرده بورژوازي با شعار "رآي من كو" در اين بين بازي نخواهد كرد و همينطور نقش تعيين كننده فعل انفعالات اتفاق افتاده در غرب و سازمان ملل مانند مذاكرات اوباما در روسيه و يا تعويض البرادعي هم نيست. هرچند هر يك تاثير گذار و به همين واسطه هر يك تعيين كننده است. نقش اصلي تعيين كننده را نحوه گذار اين قيام به شرايط پيش رو كه با توجه به ماهيت طبقاتي جنبش براي همه غير قابل پيش بيني است بازي مي كند. شرايطي مبهم همانند نقش مبهم خرده بورژوازي در تحولات اجتماعي.

برگرديم به سئوال اصلي : آيا مير حسين موسوي مي خواهد و مي تواند شتر استبدادي را كه به كمك ديگران 28 سال پيش بروي بام برده به زير بكشد؟ مسلمآ نه ولي حتي نقش موسوي نيز در اين بازي براي خود موسوي مبهم است . توده هاي عاصي خرده بورژوا حتي تكليف او را نيز كاملآ روشن نكرده اند. البته سناريو نويس هاي ماهري مثل محسن مخملباف قصد تبديل موسوي به رهبري اپوزوسيون حكومت را دارند ولي طرفداران اصلاح طلب موسوي مانند الهه كولايي هنوز بر راه هاي قانوني !! بازگشت به آرمانهاي انقلاب اسلامي تاكيد مي كنند. هرچند قانون نيز مانند تمام مصوبات جمهوري اسلامي نقشي دوگانه و ابهام آميز دارد ولي اين موضوع كاملآ مشخص است كه سازمان دهندگان تظاهرات كه طرفدار موسوي بوده اند مي بايست بدانند كه در كنار مناطق نظامي مانند مقر هاي سپاه تظاهرات قانوني نيست . تظاهراتي كه موجب كشته و زخمي شدن ده ها تن شد با اين اميد واهي كه سپاه به طرفداري از موسوي بر مي خيزد و تنها نتيجه اش استعفا و دستگيري سردار علي فضلي فرمانده سپاه تهران شد(البته ظاهرآ همين نتيجه را هم نداشته يعني حتي موجب استعفا و در نتيجه دستگيري فاضلي هم نشده است و احتمالآ شايعه بوده است). اين نكته بازگو كننده اين واقعيت عيني است كه استفاده از ابزار كودتا حتي براي اطرافيان موسوي نيز آلترناتيو قابل قبولي بوده است و در صورت حمايت سپاه از موسوي از اين اهرم به خوبي استفاده مي شد . به قول معروف "بي بي از بي چادري خونه نشينه" !!

باز ميگردم به 15 خرداد 1342 :هرچند سركوب قيام پانزده خرداد از نظر اپوزوسيون وقت حكومت پهلوي شامل نيروهاي ملي گرا و طيف هاي مختلف چپ چندان با اهميت نمي نمود ولي اين سركوب دستاورد هاي مهمي براي روحانيت (بخوانيد آخوندها) و بازار داشت. دستاورد مهم اين سركوب براي آخوند ها و بازار كسب قدرت سياسي به عنوان يك اپوزوسيون بود. در واقع طي فعل انفعالات داخلي و خارجي اتفاق افتاده در نتيجه سركوب اين قيام بود كه خميني طي سال 57 توانست رهبري قيام بر عليه شاه را كسب كند هر چند كسب اين رهبري حتي تا پايان بهمن 57 نيز كامل نشد .
-
حال به سال 88 يعني اكنون بر ميگرديم : در شرايط فعلي اصلاح طلبان و متحدان توده اي -اكثريتي شان نتوانسته اند با جنبش سبز خود قدرت سياسي دولت را كسب كنند . دستور كار سياسي جنبش سبز و همچنين كروبي تسخير دولت بوده است كه متاسفانه و يا خوشبختانه شكست خورده است . از نقطه نظر سياسي سخنراني ها و مصاحبه هاي رفسنجاني و خاتمي بعد از انتخابات تلويحآ اين شكست را اعلام نموده است ولي آيا از نظر عقبه خرده بور‍ژواي نيز، اين جنبش به پايان رسيده است؟ نمي توان صراحتآ در اين مورد نظري را بيان نمود شايد بهتر باشد تا تظاهرات 18 تير 1388 كه در پيش رو است صبر كنيم تا به يك نتيجه گيري منطقي برسيم ولي ذكر يك نكته مهم در اينجا ضروري است و آن روانشناسي كساني است كه در انتخابات شركت كرده اند و به موسوي رآي داده اند. انتخاباتي كه به گفته هر دو جناح حكومتي در آن 40 ميليون نفر شركت كرده اند كه از نظر من يك دروغ محض است . كافي است شلوغي حوزه هاي انتخاباتي را با چند دوره پيش مقايسه كنيم. از نظر من بيش از 25 ميليون نفر شركت كننده نداشته است. اگر قرار باشد در اين دوره 40 ميليون نفر در انتخابات شركت كرده باشند پس با مقايسه شلوغي حوزه ها نسبت به دوره اول انتخاب خاتمي ميبايست در دوره اول انتخاب خاتمي، 100 ميليون نفر رآي داده باشند كه مسلمآ اين تعداد رآي دهنده در ايران وجود ندارد. از نقطه نظر روانشناسي اجتماعي ، شهروندان عادي و غير سياسي كه به موسوي رآي داده اند بر اين موارد تآكيد داشته اند :
اول اينكه موسوي فردي از درون حكومت است به همين دليل دستش در اعمال نظرش باز است.منظورم اينست كه رآي دهندگان به موسوي مي دانستند كه موسوي از جنس همين حكومت است . دوم اينكه موسوي سالها نخست وزير خامنه اي بوده است پس اين دو ميتوانند با هم كنار بيايند و خامنه اي دست موسوي را درپيشبرد خواست هاي موسوي بيش از خاتمي باز مي گذارد. سوم اينكه موسوي آدم معتدلي است در نتيجه تنش مابين دو جناح را تشديد نمي كند. اما اتفاق پيش آمده در بعد از انتخابات تمامي اين توهمات را منتفي كرد. اول اينكه خامنه اي ظاهرآ بازي در نقش رهبر اپوزوسيون را براي موسوي در نظر گرفته و ترجيح مي دهد حكومت يك كاسه شود. دوم اينكه موسوي چندان هم آدم معتدلي نيست چون يك آدم معتدل كنار مركز نظامي تظاهرات راه نمي اندازد تا به خيال خودش سپاه را با خود همراه كند و در اين بين دهها نفر را به كشتن دهد تا با خون آنها با بخش ديگر حكومت وارد معامله و مذاكره شود و همچنين براي خودش نقش تاريخي تعيين كند.در نتيجه موسوي به هيچ وجه همراهي آن شهروندان عادي و غير سياسي كه به دلايل بالا به او رآي داده است را به همراه ندارد پس مي ماند بخش سياسي طرفداران او كه از طيف هاي مختلفي تشكيل شده است .

اما در بخش آخر روي سخن ام با تمام كساني است كه خواهان ايراني آزاد و دموكراتيك هستند فارغ از نوع نگرش سياسي و عقايد فلسفي شان. به نظر من مي بايست در مقابل كسب رهبري اين تحولات توسط موسوي متحد شد. از نماد ها و شعار هاي مذهبي مانند الله اكبر و اعتكاف كه موجب متشكل شدن جناح موسوي كه خواهان بازگشت به آرمانهاي انقلاب اسلامي است ، دوري كرد.به هر طريق ممكن ليدر بودن موسوي در تحولات را بزير سئوال برد . نقشي كه قرار است موسوي پس از سركوب بعهده گيرد همان نقشي است كه قرار بود اكبر گنجي عهده دار آن شود و آن بدست گيري ابتكار عمل اپوزوسيون است. تحولات سياسي اخير از نظر آگاهي بخشي به جامعه نقش مهمي داشته است . بايد سعي كنيم از اين آگاهي حراست و حفاظت كنيم و اين ممكن نيست مگر با نفي فاشيسم سبز موسوي .


نوشته چه گوارا درتاريخ: ۴/۱۵/۱۳۸۸ ۰۶:۰۱:۰۰ بعدازظهر

|