Che Guevara چه گوارا

Che Guevara چه گوارا


*



کانون وبلاگ‌نویسان ایران


نه به اعدام




Atom 1.0
RSS 2.0

لينك ها

کانون وبلاگنويسان ايران پنلاگ
کانون وبلاگنويسان ايران وبلاگ اعضا

شبح
سياهكل
آتش
گل کو
companero che
سرزمين آفتاب
مطالعات فرهنگی رادیکال
قاصدک مبارز
ناهید رکسان
سعيد سامان
من و پالتاک
ایسکرا
نيك آهنگ كوثر
ملا حسني
شادی شاعرانه
با حسی به سرخی خون ایستاده ام
يک گيله مرد
لندني
بادبان
تا آزادی
گلشن سنتر
خواندني ها
آزادی نو
خسن آقا
نانا
شمرنامه
سیپریسک
خرس مهربان
این بشر زمینی
رک گو
یزیدم
قمارعاشقانه
حاشیه دو نفری
داستان‌گو
اصغرآقامعروف به هادی خرسندی
آفساید
پنجره گشوده-عزيزِِی
دوستداران احسان طبری
بامداد
گوشزد
نگاه
وب . آ . ورد
و چه و چه و چه
علی جوادی- اتحاد کمونیسم کارگری
سیامک ستوده
آزادی بیان
نشريه دانشجويي بذر
کمونيست
هواداران سازمان فداييان اقليت
دانشجوی کمونیست
اتحاديه جوانان سوسياليست انقلابي
(YCO) سازمان جوانان کمونيست
گزارشگران بدون مرز
مبارزه برای لغو اعدام
(مانیها(تخصصی شعر


آرشيو

نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
ژوئن 2005
مهٔ 2007
سپتامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
دسامبر 2009

اعضای پن‌لاگ


This page is powered by Blogger. Why isn't yours?
    ۲۸ اسفند ۱۳۸۳


حکم ارتداد براي مديار!؟





بار اولي هم که مديار را گرفتند از زير بار نوشتن در مورد او شانه خالي کردم. فقط يک فوري با حروف بزرگ نوشتم و درخواست کردم پتيشين براي آزاديش را امضا کنيد. دليلش را هيچکس از من نپرسيد ولي ميدانم يعني ذهن تصوير ساز ايراني ها را ميشناسم که آنرا به بحث هاي تند بين من و مديار منتسب کردند – بحثهاي تندي که بر سر تشکيل پنلاگ شروع شد و به سياست و ايدئولژي کشيد و سپس به ديدگاههاي سياسي کشانده شد که البته تمايل کشاندن بحث به سياست و ايدئولژي و باورها از طرف من نبود – مديار حريف ميطلبيد و من هم پا به پايش ميرفتم – بحث هايي که به گفته مديار به دوستي و رفاقت انجاميد و جوش و خروش هردويمان که تمام شد ، صافي و سياليت جاي تندي و خشم را گرفت. شايد دوستان کمي با مديار يا مجتبي سميعي نژاد درگير بحث با اين ابعاد بوده اند و اصولآ درونمايه فکري مجتبي را ميشناخته اند- هرچند که شناخت افکار او با توجه به وبلاگش بسيار ساده است و همه جا اين سئوال مطرح است که چرا حکم ارتداد ؟
امآ راستي چرا حکم ارتداد ؟ مديار وبلاگنويسي مذهبي است – به هيچ وجه افکار راديکالي ندارد،آدمي متين و فرهنگي است ، دلمشغولي اش شاملو و شريعتي و مصدق است ، بهمين دليل با يک کيلو چسب رازي هم مديار را نميتوان به مجاهدين چسباند – منظورم اين نيست که پسرخاله اينترنت خواسته به مجاهدين بچسباندش، خواستم تصريح کنم که مديار از نظر سياسي افکار آرامي دارد،راستش را بخواهيد آدمي سياسي نيست – آدمي است که دغدغه فکري اش فرهنگ است و نه سياست- شايد از وبلاگش نتوانيد تشخيص دهيد ولي من در بحث تشخيص دادم که بسيار مذهبي است ، اينرا براي دفاع از مديار نميگويم ، بعنوان يک واقعيت مشخص ذکر ميکنم. واقعيت ديگر اينست که واقعآ وطنش را دوست دارد . منظورم اينست که مانند اکثر اهالي وبلاگستان ملي گرايي و اعتقاد به وطن برايش يک پز پست مدرن و يا ابزاري سياسي نيست – عميقآ به آن معتقد است . اگر راديکاليزمي درنحوه ارائه افکارش مشاهده ميشود بدليل آرمانگرا بودنش هست و نه بدلايل سياسي – راديکاليزمش از نوع راديکاليزم يک آدم فرهنگي است که وقتي به سياست ميرسد ، درونمايه ماکياوليستي اش او را مي آزارد و مجبور به پذيرش راديکاليزمش ميکند- مثل شاملو –مثل لورکا.
تمام اينها را گفتم که نتيجه بگيرم مجتبي سميعي نژاد يا همان مديار خودمان آدمي نبود که از خط قرمزهايي تعريف شده مافياي اصلاح طلب وبلاگنويسي ايران عدول کرده باشد و یا از سنت عبور کردن از خط قرمز های تعریف شده توسط قوه قضاییه غیر اصلاح طلب خیلی فراتر رفته باشد و در نتيجه حکم ارتداد گرفته باشد . من فقط ميتوانم گمانه بزنم ، مديار بسيار کله شق بود ، در گيري اش با مافياي سکس در وبلاگستان را شايد دوستان بخاطر نياورند ولي ظن من اينست که منافع اقتصادي عده اي را که مرتبط با ساخت قدرت در ايران باشند را بخطر انداخته است باز هم شايد دوستان ندانند ولي ايران بزرگترين تآمين کننده زنان تن فروش کشورهاي عربي است و هنوزهم پرونده مشارکت مديريت هاي سطوح بالاي ايران درباره تجارت سکس منطقه در سازمان ملل ، مورد بررسي است. بهرصورت تمام اينها گمانه هاي ذهن تصوير پرداز من است ولي نکته اي که همه بروي آن تآکيد دارند اينست که : مديار مرتد نيست و اين حکم دليل ديگري دارد .بعضي ميگويند قوه قضايه ميخواهد از وبلاگستان زهرچشم بگيرد و شتري است که در خانه همه مي خوابد – بعضي ميگويند اين حکم بدليل وبلاگش نبوده است - پسر خاله اينترنت ميگويد آمريکاييها توي قوه قضاييه پول خرج کرده اند تا اين حکم در بيايد و از آن سوء استفاده کنند! – هرچند که من فکر ميکنم انگليسي هايي مثل لاريجاني و يا حتي بي شباهت به لاريجاني بيشتر بهشان ميخورد که براي اين منظور ها پول خرج کنند و مي توان آنرا جزئي از روند مبارزه انتخاباتي لاريجاني ارزیابی کرد . ويژگي هاي ضد انگليسي مديار آنقدر بارز بود که حتي از طنز من هم بواسطه ارول وار بودنش انتقاد ميکرد –حتمآ ميدانيد که اورول نويسنده اي انگليسي بود و ليست کذايي اش داستاني است جدا . نکته اينجاست که مديار هرگز مانند بعضي دوستان نزديک به اصلاح طلبان در وبلاگستان از حمله آمريکايي ها به ايران دفاع نکرد – هرگز سخني بر عليه مذهب در وبلاگستان نگفت و هرگز منافع ملي اي که به آن معتقد بود را وجه المصالحه کسب قدرت سياسي نکرد.
من کلمات کليدي این پازل تو در تو را را يکبار ديگر مينویسم:
مذهبي-ملي-ضد انگليسی-آرمانگرا-فرهنگي-تجارت سکس در اينترنت-درگيری صاحب منصبان ايرانی درپرونده تجارت سکس منطقه-لاريجانی-انتخابات رياست جمهوري-اصلاح طلبان-قوه قضايه-مافيای وبلاگستان-اصلاح طلبان نزديک به انگليس- اصلاح طلبان نزديک به آمريکا-رفسنجاني بهتر است يا لاريجانی؟!-منافع اقتصادِي تجارت سکس-نسبت دادن پرونده مجتبي به فساد اخلاقي-زهرچشم-حکم بي مناسبت ارتداد براي يک وبلاگنويس مذهبي در جريان لاس سياسی رژيم ايران با غرب بواسطه مسائل اتمی

پتيشن براي آزادي مجتبي سميعي نژاد


نوشته چه گوارا درتاريخ: ۱۲/۲۸/۱۳۸۳ ۰۹:۴۷:۰۰ بعدازظهر

|

    ۱۱ اسفند ۱۳۸۳


مارکسيسم و لنينيسم – تقابل يا تطابق
بخش اول
یازدهم اسفند ماه 83

آنچيزي که من را به فکر نوشتن اين مقاله انداخت ، آخرين کتاب مصطفي رحيمي بنام مارکس و سايه هايش است که در سالهاي آخر عمرش به نگارش در آورد.مقدمه 40 صفحه اي احسان نراقي بر اين کتاب که در سال 1383 يعني دو سال بعد از مرگ مصطفي رحيمي منتشر شده است ، من را با احساس دوگانه اي روبرو کرد – از يک طرف اين واقعيت را به من القا نمود که اين اثر آنقدر از طرف احسان نراقي مورد توجه بوده که بر آن مقدمه اي بنويسد و از سويي ديگر نگارش 40 صفحه مقدمه بر يک اثر 400 صفحه اي خود گويايي نياز به خط کشي هاي فکري و نيز تآکيد بر مصادره اثر بعد از مرگ نويسنده به نفع نوعي گرايش فکري است . ظاهرآ اين تاوان ويرايش يک سوم از کتاب است که خود رحيمي نتوانست انجام دهد و ويرايش قسمتي از کتاب بعهده نراقي افتاده است. بهرصورت فارغ از اينکه حسن نيت و يا سوء نيتي در کار بوده است پس از معرفي کتاب، وارد بحث تقابل يا تطابق مارکسيزم و لنينيزم مي شوم.
کتاب با مقدمه تک صفحه اي سهراب رحيمي پسر مصطفي رحيمي شروع ميشود و پس ار آن مقدمه چهل صفحه اي احسان نراقي قرار دارد. پيش گفتار نويسنده با گفته اي از روژه گارودي ، دياليکتيسن ،محقق و فيلسوف فرانسوي که کتاب اودر مورد هگل يکي از مهمترين مراجع براي شناخت درونمايه انديشه هگلي است شروع ميشود. گارودي در سالهاي اخير مسلمان شده است(قبلآ مارکسيست بود) ولي تمام تلاشهاي حکومت ايران براي نزديکي با او با شکستي کم و بيش محافظه کارانه روبرو شده است . گارودي تلويحآ انتقادهاي خود را از نقض آزادي بيان در ايران ابراز مي دارد . گارودي ميگويد مارکس تنها فيلسوفي است که هر کس بايد تکليف خودش را با او روشن کند و اين در مورد سابر فيلسوف ها مثلآ لايب نيتس صادق نيست.
کتاب به سه کتاب مارکس-و کتاب سوسيال دموکراسي و کتاب لنين و لنينيسم تقسيم ميشود. در ادامه تک گويي ها و تکه نوشته هاي بيش از 100 آدم سرشناس از مارکس و لو کاچ و لنين و راسل گرفته تا سارتر و گلدمن و کامو و روبسپيرقرار دارد و در انتها دکتر رحيمي مصاحبه اي با خودش انجام داده است که بسيار خواندني است و من را به ياد نامه آدام شاف به نبيره اش مي اندازد.
آن چيزي که در اين کتاب رحيمي مارکسيست – اگزيستنسياليست را به نراقي نئو ليبرال پيوند مي زند، لنين ستيزي نويسنده اثر است. رحيمي سعي دارد با تفکيک انديشه مارکس از لنين و نقد تماميت خواهانه مارکسيسم در فلسفه (اينکه مارکسيسم کليد همه درهاي بسته است) ونقد ضد طبقاتي انديشه مارکسيستي ( اينکه نجات طبقات اجتماعي وابسته به نجات طبقه کارگر است )، جوهره انديشه مارکس از ديد خود يعني داشتن روح منتقد و تابو زدايي از هر چيز و همچنين وجود ارتباط انداموار مابين تمامي مسائل جهاني و روحيه عدالت خواهانه در قبال مناسبات نا برابر مابين کشورهاي فقير و غني را عمده نمايد ولي نراقي سعي دارد اثبات کند که پرودن* ستيزي مارکس موجب عقيم ماندن روحيه دموکراتيک و فرماليته ماندن شوراها در مقابل حزب در حکومت هاي سوسياليستي بوده و هست. بهرصورت مقدمه دکتر نراقي يکي به نعل ميزند و يکي به ميخ- گاهي روزا لو گزامبورگ را در کنار برنشتاين و کائوتسکي در مقابل لنين قرار ميدهد و گاهي تروتسکي و استالين را در مقابل قدرت گيري شورا ها در شوروي ودر آخر لنين را در بين تروتسکي آتشين مزاج تندخو و استالين پراگماتيست رند تبرئه ميکند.نکته قابل توجه اينست که نراقي، با وجود اينکه ويراستار بخشي از کتاب است و با عنايت به اينکه به نوعي مورد اعتماد خانواده رحيمي بوده که کتاب به او سپرده شده است ، زاويه ديد دکتر رحيمي برايش ناآشنا و نامآنوس باقي مانده است و هنوز بر سنت تاريخ نگاري ماقبل تاريخ ! تا حدي وطني ، يعني تمرکز بروي خصوصيات فردي اشخاص مهم و فراتر نرفتن از تحليل هاي صرفآ شخصيتي تآکيد دارد. نراقي که خود ميداند از عهده تحليل فرا شخصي و خارج از منافع ملي تفکر مارکس بر نمي آيد با پيوند زدن کمونيسم با استالين و تآکيد بر مدت زمامداري استالين در اتحاد شوروي ، مانند تمام روشنفکران با درونمايه به اصطلاح ملي ، سر به صحراي کربلاي غير آخوندي و ملي ميزند و اولين علت فروپاشي اتحاد شوروي را تشکيل حزب دموکرات آذربايجان در ايران مينامد !
عوامل ديگري که نام ميبرد شامل درگيري مارشال تيتو و استالين - شورش هاي مشخص در کشورهاي سوسياليستي خصوصآ مجارستان –جدايي چين از شوروي- گزارش خروشچف به بيستمين گنگره حزب کمونيست شوروي – بهار پراگ –اعتراض هاي روشنفکران روسي خارج از حزب – تشکيل يک اقليت مرفه حزبي در شوروي-وقايع لهستان و سنديکاي همبستگي و در انتها ورود گورباچف به صحنه سياسي شوروي بيشتر با واقعيات موجود تطبيق دارد.
اگر نخواهم از انصاف بدور باشم مهمترين بخش مقدمه چهل صفحه اي نراقي بررسي نارسايي هاي جهاني نظام اتحاد شوروي است . نراقي در اين قسمت با گوشه چشمي به مناسبات حاکم در ايران اين مشکلات را مورد بررسي قرار ميدهد.

توضيحات:
*پرودن فيلسوف فرانسوی با عقايد سوسياليستی که مارکس در کتاب فقر فلسفه خود نظراتش را نقد نمود

کتاب مارکس و سايه هايش در بي بي سي

کتاب مارکس و سايه هايش در آي آي کتاب

بيوگرافي دکتر مصطفي رحيمي در کانون ادبيات ايران


ادامه دارد



نوشته چه گوارا درتاريخ: ۱۲/۱۱/۱۳۸۳ ۱۲:۵۶:۰۰ بعدازظهر

|