
مارکسيسم و لنينيسم – تقابل يا تطابق بخش اول یازدهم اسفند ماه 83
آنچيزي که من را به فکر نوشتن اين مقاله انداخت ، آخرين کتاب مصطفي رحيمي بنام مارکس و سايه هايش است که در سالهاي آخر عمرش به نگارش در آورد.مقدمه 40 صفحه اي احسان نراقي بر اين کتاب که در سال 1383 يعني دو سال بعد از مرگ مصطفي رحيمي منتشر شده است ، من را با احساس دوگانه اي روبرو کرد – از يک طرف اين واقعيت را به من القا نمود که اين اثر آنقدر از طرف احسان نراقي مورد توجه بوده که بر آن مقدمه اي بنويسد و از سويي ديگر نگارش 40 صفحه مقدمه بر يک اثر 400 صفحه اي خود گويايي نياز به خط کشي هاي فکري و نيز تآکيد بر مصادره اثر بعد از مرگ نويسنده به نفع نوعي گرايش فکري است . ظاهرآ اين تاوان ويرايش يک سوم از کتاب است که خود رحيمي نتوانست انجام دهد و ويرايش قسمتي از کتاب بعهده نراقي افتاده است. بهرصورت فارغ از اينکه حسن نيت و يا سوء نيتي در کار بوده است پس از معرفي کتاب، وارد بحث تقابل يا تطابق مارکسيزم و لنينيزم مي شوم. کتاب با مقدمه تک صفحه اي سهراب رحيمي پسر مصطفي رحيمي شروع ميشود و پس ار آن مقدمه چهل صفحه اي احسان نراقي قرار دارد. پيش گفتار نويسنده با گفته اي از روژه گارودي ، دياليکتيسن ،محقق و فيلسوف فرانسوي که کتاب اودر مورد هگل يکي از مهمترين مراجع براي شناخت درونمايه انديشه هگلي است شروع ميشود. گارودي در سالهاي اخير مسلمان شده است(قبلآ مارکسيست بود) ولي تمام تلاشهاي حکومت ايران براي نزديکي با او با شکستي کم و بيش محافظه کارانه روبرو شده است . گارودي تلويحآ انتقادهاي خود را از نقض آزادي بيان در ايران ابراز مي دارد . گارودي ميگويد مارکس تنها فيلسوفي است که هر کس بايد تکليف خودش را با او روشن کند و اين در مورد سابر فيلسوف ها مثلآ لايب نيتس صادق نيست. کتاب به سه کتاب مارکس-و کتاب سوسيال دموکراسي و کتاب لنين و لنينيسم تقسيم ميشود. در ادامه تک گويي ها و تکه نوشته هاي بيش از 100 آدم سرشناس از مارکس و لو کاچ و لنين و راسل گرفته تا سارتر و گلدمن و کامو و روبسپيرقرار دارد و در انتها دکتر رحيمي مصاحبه اي با خودش انجام داده است که بسيار خواندني است و من را به ياد نامه آدام شاف به نبيره اش مي اندازد. آن چيزي که در اين کتاب رحيمي مارکسيست – اگزيستنسياليست را به نراقي نئو ليبرال پيوند مي زند، لنين ستيزي نويسنده اثر است. رحيمي سعي دارد با تفکيک انديشه مارکس از لنين و نقد تماميت خواهانه مارکسيسم در فلسفه (اينکه مارکسيسم کليد همه درهاي بسته است) ونقد ضد طبقاتي انديشه مارکسيستي ( اينکه نجات طبقات اجتماعي وابسته به نجات طبقه کارگر است )، جوهره انديشه مارکس از ديد خود يعني داشتن روح منتقد و تابو زدايي از هر چيز و همچنين وجود ارتباط انداموار مابين تمامي مسائل جهاني و روحيه عدالت خواهانه در قبال مناسبات نا برابر مابين کشورهاي فقير و غني را عمده نمايد ولي نراقي سعي دارد اثبات کند که پرودن* ستيزي مارکس موجب عقيم ماندن روحيه دموکراتيک و فرماليته ماندن شوراها در مقابل حزب در حکومت هاي سوسياليستي بوده و هست. بهرصورت مقدمه دکتر نراقي يکي به نعل ميزند و يکي به ميخ- گاهي روزا لو گزامبورگ را در کنار برنشتاين و کائوتسکي در مقابل لنين قرار ميدهد و گاهي تروتسکي و استالين را در مقابل قدرت گيري شورا ها در شوروي ودر آخر لنين را در بين تروتسکي آتشين مزاج تندخو و استالين پراگماتيست رند تبرئه ميکند.نکته قابل توجه اينست که نراقي، با وجود اينکه ويراستار بخشي از کتاب است و با عنايت به اينکه به نوعي مورد اعتماد خانواده رحيمي بوده که کتاب به او سپرده شده است ، زاويه ديد دکتر رحيمي برايش ناآشنا و نامآنوس باقي مانده است و هنوز بر سنت تاريخ نگاري ماقبل تاريخ ! تا حدي وطني ، يعني تمرکز بروي خصوصيات فردي اشخاص مهم و فراتر نرفتن از تحليل هاي صرفآ شخصيتي تآکيد دارد. نراقي که خود ميداند از عهده تحليل فرا شخصي و خارج از منافع ملي تفکر مارکس بر نمي آيد با پيوند زدن کمونيسم با استالين و تآکيد بر مدت زمامداري استالين در اتحاد شوروي ، مانند تمام روشنفکران با درونمايه به اصطلاح ملي ، سر به صحراي کربلاي غير آخوندي و ملي ميزند و اولين علت فروپاشي اتحاد شوروي را تشکيل حزب دموکرات آذربايجان در ايران مينامد ! عوامل ديگري که نام ميبرد شامل درگيري مارشال تيتو و استالين - شورش هاي مشخص در کشورهاي سوسياليستي خصوصآ مجارستان –جدايي چين از شوروي- گزارش خروشچف به بيستمين گنگره حزب کمونيست شوروي – بهار پراگ –اعتراض هاي روشنفکران روسي خارج از حزب – تشکيل يک اقليت مرفه حزبي در شوروي-وقايع لهستان و سنديکاي همبستگي و در انتها ورود گورباچف به صحنه سياسي شوروي بيشتر با واقعيات موجود تطبيق دارد. اگر نخواهم از انصاف بدور باشم مهمترين بخش مقدمه چهل صفحه اي نراقي بررسي نارسايي هاي جهاني نظام اتحاد شوروي است . نراقي در اين قسمت با گوشه چشمي به مناسبات حاکم در ايران اين مشکلات را مورد بررسي قرار ميدهد. توضيحات:
*پرودن فيلسوف فرانسوی با عقايد سوسياليستی که مارکس در کتاب فقر فلسفه خود نظراتش را نقد نمود کتاب مارکس و سايه هايش در بي بي سي کتاب مارکس و سايه هايش در آي آي کتاب بيوگرافي دکتر مصطفي رحيمي در کانون ادبيات ايران ادامه دارد
نوشته
چه گوارا درتاريخ: ۱۲/۱۱/۱۳۸۳ ۱۲:۵۶:۰۰ بعدازظهر
|