Che Guevara چه گوارا

Che Guevara چه گوارا


*



کانون وبلاگ‌نویسان ایران


نه به اعدام




Atom 1.0
RSS 2.0

لينك ها

کانون وبلاگنويسان ايران پنلاگ
کانون وبلاگنويسان ايران وبلاگ اعضا

شبح
سياهكل
آتش
گل کو
companero che
سرزمين آفتاب
مطالعات فرهنگی رادیکال
قاصدک مبارز
ناهید رکسان
سعيد سامان
من و پالتاک
ایسکرا
نيك آهنگ كوثر
ملا حسني
شادی شاعرانه
با حسی به سرخی خون ایستاده ام
يک گيله مرد
لندني
بادبان
تا آزادی
گلشن سنتر
خواندني ها
آزادی نو
خسن آقا
نانا
شمرنامه
سیپریسک
خرس مهربان
این بشر زمینی
رک گو
یزیدم
قمارعاشقانه
حاشیه دو نفری
داستان‌گو
اصغرآقامعروف به هادی خرسندی
آفساید
پنجره گشوده-عزيزِِی
دوستداران احسان طبری
بامداد
گوشزد
نگاه
وب . آ . ورد
و چه و چه و چه
علی جوادی- اتحاد کمونیسم کارگری
سیامک ستوده
آزادی بیان
نشريه دانشجويي بذر
کمونيست
هواداران سازمان فداييان اقليت
دانشجوی کمونیست
اتحاديه جوانان سوسياليست انقلابي
(YCO) سازمان جوانان کمونيست
گزارشگران بدون مرز
مبارزه برای لغو اعدام
(مانیها(تخصصی شعر


آرشيو

نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
ژوئن 2005
مهٔ 2007
سپتامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
دسامبر 2009

اعضای پن‌لاگ


This page is powered by Blogger. Why isn't yours?
    ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۶


حمله نظامی آمریکا به ایران شوخی بزرگی است ولی متحد شوید!!

حتما میگویید این دیگر چه حرفی است ؟ تمام ارتش آمریکا در حال آماده باش است و هر لحظه امکان درگیری بین حکومت ماجراجوی جمهوری اسلامی و حکومت جنگ طلب ایالات متحده آمریکا وجود دارد. ناسیونالسیت ها صحبت از حمله برنامه ریزی شده به تاریخ و فرهنگ ایرانی از طریق فیلم 300 دارند!! بخش های نزدیکتر به حکومت جمهوری اسلامی میگویند : بعد از دسیسه توهین به اعتقادات مردم از طریق کاریکاتور های محمد ،حالا نوبت به مسخره گرفتن فرهنگ این ملت است و تمام این جریانات از جمله ساخته شدن سد سیوند !! را به دسیسه ای پنهانی نسبت میدهند که بر علیه تاریخ و فرهنگ و امپراطوری ایران و اولین اعلامیه حقوق بشر و از این حرفها (: از طریق قدرت های بزرگ بر علیه مردم ایران طرح ریزی شده است – راستی خلیج فارس هم یادم رفت که باز هم جزیی از این توطئه است که ظاهرا با رشادت سلحشوران اینترنتی این توطئه شوم بر علیه ملت ایران افشا و نابود گردید (صلوات)

این از ناسیونالسیت ها و حرفهای خنده دارشان – اما طرفداران دو آتشه حمله آمریکا به ایران و یا دقیقتر بگویم طرفداران پرو پا قرص ظهور امام زمان ولی از نوع مدرن اش – اینها هم وضع شان خیلی جالب است مثلآ فلان مقام آمریکایی در مصاحبه اش ابروی راستش را بالا می اندازد- اینها میگویند من این آمریکایی را میشناسم وقتی ابروی راستشان را بالا میاندازند یعنی اینکه از سمت بلوچستان حمله میشود- طرف دارد لاس خشکه با رژیم ایران میزند این اپوزوسیون خوش خیال میگوید : نه!ا این آمریکایی ها را من میشناسم وقتی میگویند استفاده صلح امیز از انرژی اتمی حق ایران است ولی جمهوری اسلامی باید فعلا غنی سازی را متوقف کند تا شک ها بر طرف شود، یعنی رییس جمهور آینده ایران اکبر گنجی است (چه ربطی داشت؟) خلاصه سرنوشت ملتی که روشنفکر مدرن و فیمینیست اش (خدا بیامرز فروغ) دنبال ظهور آقا باشد همین است . آن بخشی که همیشه دنبال شاهزاده و ورود اش با اسب سفید بوده که عذرش موجه است ولی نکته اینجاست که این چرندیات به روشنفکر هایی که حرفی برای گفتن دارند هم سرایت کرده. جای بسی تآسف است که روشنفکر های خارج نشین و داخل نشین گول این حکومت را بخورند و فکر کنند اگربا ساخت سد سیوند مخالفت کنند با حکومت جمهوری اسلامی مخالفت کرده اند. به نظر من این نوع حرکت ها مثل مخالفت با سد سیوند و یا فیلم 300 و یا خلیج فارس از طرف خود رژیم برای متشکل کردن اپوزوسیون در پشت خود تحت عناوین مختلف از جمله هویت ملی سازماندهی میشود. از نظر من این تشکل ها نشانه بارز تلرانس رژیم جمهوری اسلامی در سالهای اخیر است. تلرانسی که با بازی دو سویه با اپوزوسیون به نتایج اش میرسد و دقیقآ از طرف کسانی سازماندهی میشود که میخواهند نشان دهند که این حکومت فاقد تلرانس است. تلرانسی که در جریان حمله آمریکا به افغانستان وسپس عراق از طرف ایران به آمریکایی ها و انگلیسی ها اثبات شد و شروع چانه زنی ها بود. چانه زنی هایی که با فاش شدن، اتمی شدن ایران از طرف خاتمی رسمآ اعلام گردید ولی هیچ کس نشنید. (البته از نظر من و خیلی از مردم کوچه و بازار در ایران این امر کاملآ مشخص است)

اما رفقای چپ ! چپ رفرمیست به دنبال ناسیونالیست ها راه افتاده و حرفهای آنان را تکرار میکند – من یادم نیست که چپ ایران کی ناسیونالیست شد ولی فکر کنم تاریخ آن بر میگردد به پس از فروپاشی شوروی و آن موقعی که کمونیست های روسی ، داس و چکش در دست شروع به انتقاد ار موضع ناسیونالیستی به حکومت فعلی روسیه کردند شاید هم بر گردد به دوران جنگ سرد و نظریه راه رشد غیر سرمایه داری و اینکه شوروی تشخیص داد که ناسیونالیست ها در همه جای دنیا به جز داخل بلوک شرق متحد شوروی هستند!! بهر حال این بخش در سرتاسر جهان تکلیف شان روشن است – دستور تشکیلاتی میرسد که دشمن اصلی جرج بوش است طرف زیر چکمه های فلان حکومت دیکتاتوری جانش به لبش آمده مجبور است شال و کلاه کند و بگوبد دشمن اصلی جرج بوش – طرف توی هندوستانی زندگی میکند که هر روزه صد ها نفر از گرسنگی می میرند ، یادش می افتد دشمن اصلی جرج بوش – یارو یک مبارزه سندیکایی را برای بهبود زندگی رفقای کارگرش توی برمه سازماندهی کرده یکهو یادش میافتد ، دشمن اصلی جرج بوش است . ای بابا این طور که معلوم است این جرج بوش خیلی آدم مهمی است و ظاهرآ مهم بودن اش را وامدار رفقای چپ رفرمیست است.

اما رفقای چپ غیر رفرمیست ! اینان در سرتاسر جهان همیشه در آستانه سرنگونی حکومت شان هستند و در آستانه سرنگونی حکومت (که امری ازلی و ابدی است و کوتاه هم نمی آییم) این امپریالیسم آمریکا است که میخواهد با جنگ افروزی به قیام مردم خون بپاشد و یا این سرمایه داری جنگ طلب امریکا است که برای فرار از بحرانی که دامن کل سرمایه داری را گرفته است بدنبال جنگ افروزی است و یا این سرمایه داری آمریکاست که برای تصاحب بازار های مصرف و کنترل قیمت نفت جنگ را تنها راهکار خود تشخیص داده است . فرض کنیم چنین باشد – که چی؟ کل جنبش چپ باید دستور کارش را تعطیل کند که آمریکایی ها جنگ طلب هستند- یاد سخنرانی محمود صالحی افتادم – همان سخنرانی که موجب دستگیری اش شد – هوشمندانه بودجه نظامی آمریکا را با فقر و فلاکت زحمتکشان مقایسه کرد - هوشمندانه مدرنیسم آمریکا را با کشته شدن کارگران در اول ماه مه به چالش کشید ولی ایکاش رفیق محمود صالحی چند کلامی هم به فارسی میگفتی – بگذریم. پیامی را که حرف محمود صالحی داشت این بود که مبارزه کارگران برای خواست هایشان ارتباطی به درگیری و یا مذاکره و یا هر چیزی که بین جمهوری اسلامی و ایالات متحده در حال وقوع است ، ندارد. امیدوارم پیامش به منصور اسانلو رسیده باشد.

دوستان حتمآ یادشان است که از اولین کسانی بودم که کمپین علیه حمله نظامی به ایران را حدود دو سال و نیم پیش امضا کردم اما حتمآ با این تیتر ، نظر خودم را در حال حاضر ، میخواهید . به نظر من پس از اینکه نئو کان ها در کنگره در اقلیت قرار گرفتند ، مسئله حمله نظامی به ایران منتفی شد .چون مسلمآ در دور بعدی دموکرات ها بر سر کار خواهند بود – تلاش فعلی نئو کان ها اینست که مذاکرات با ایران در دوره خودشان به نتایجی برسد که بتوانند در دور بعد روی آن مانور دهند . اعلام اینکه آمریکا قصد حمله نظامی به ایران را ندارد ، آغاز تلاش آنان برای این هدف بود . تمام تهدید ها و شل کن سفت کن های آمریکا و ایران را از نظر من در راستای این هدف است. حتی ممکن است حمله خیلی محدودی برای ترساندن سران جمهوری اسلامی از طرف آمریکا انجام شود ولی نه حکومت ایالات متحده آمریکا و نه جمهوری اسلامی ایران شرایط مناسبی برای جنگ ندارند. و میدانیم که هردو کاسب های خوبی هستند.

آرمین گیله مرد عزیز کامنتی نوشت که خیلی کوتاه است ولی به نکته مهمی اشاره دارد، کامنت را کپی میکنم و به آن می پردازم.

سلام مخالفم. اگر 2001 دمکراتها سرکار بودند بجای عراق به ایران حمله میکردند و اگر دمکراتها سرکار بیایند احتمال حمله به ایران بیشتر خواهد شد آرمین گیله مرد


آرمین به مقطع سال 2001 میلادی اشاره دارد – راستش را بخواهید نمیتوانم در مورد مقطع 2001 میلادی اظهار نظری کنم –ممکن است آرمین درست بگوید ومن حرف آرمین را در مورد سال 2001 به صورت های دیگر هم شنیده ام . اینکه قرار بود به ایران حمله شود ولی بوش اثبات کرد که حمله به عراق از نظر استراتژیک به صلاح آمریکا است چون علاوه بر اهداف استراتژیک به همان هدف تاکتیکی یعنی کنترل قیمت نفت (کنترل به معنی فقط افزایش نیست به معنی کنترل است) می رسید.
ولی استدلال من مربوط به اکنون یعنی سال 2007 میلادی است. در طی سالهای اخیر تمام تبلیغات دموکرات ها بر مبنای درون گرایی اقتصادی بوده است . مهمترین انتقاد دموکرات ها به بوش برون گرایی سیاسی است که چشم انداز اقتصادی اش را نه فقط در کوتاه مدت بلکه در بلند مدت می بیند و با این استراتژی مجبور به لشکر کشی به آنور آب ها است و این موجب نابودی طبقه ای میشود که در سالهای اخیر به سمت حزب دموکرات متمایل شده است – طبقه سرمایه داران نه چندان بزرگ در ایالات متحده آمریکا. طبقه ای که حیاتشان مربوط به رونق اقتصادی است و تجلی خواست هایشان افکار لیبرالیستی حزب دموکرات آمریکاست، افکاری که چشم انداز اقتصادی اش به درون ایالات متحده و همچنین آمریکای جنوبی و مرکزی و کانادا است و مخالفتشان با افکار نئولیبرالیستی است که در ظرف سالهای اخیر در حزب جمهوری خواه آمریکا حل شده و در اثر برخورد با افکار محافظه کارانه حزب جمهوری خواه (مثل بوش پدر) ، سنتزی حاصل شده به نام فراکسیون حزبی نئوکانسرواتیست ها که بوش (پسر) هم جزو آن است .
پیامد این تحولات گرایش ملایمی به چپ در حزب دموکرات آمریکاست . بی دلیل نیست که دو نامزد اصلی دموکراتها یکی زن و یکی رنگین پوست هستند و این نشانه بارزی از حرکت حزب دموکرات به سمت افکار بنیادین لیبرالیستی-بورژوازی است. تمام این حرفها، به مفهوم حرکت حزب دموکرات از انحصارات به سمت بورژوازی کمتر انحصاری یا کمتر مرتبط با انحصار نیست بلکه به این مفهوم است که فقط بخشی از انحصارات نفتی که قبلآ نزدیکتر به حزب دموکرات بودند ، اکنون متمایل به حزب جمهوریخواه هستند ولی حزب دموکرات هنوز خواستگاه بخش مهمی از انحصارات دارویی و مواد مخدر و نفتی است و فراموش نکنیم که ایران بنا به آمار های جهانی محل عبور بیش از 90 درصد مواد مخدر با مبنای تریاک در جهان است و بنا به آمارهای دولت جمهوری اسلامی بیش از 70 درصد مواد مخدر با مبنای تریاک (مثل هرویین، مرفین و تریاک و.غیره) از ایران عبور میکند. ( الان منبع این آمار را ندارم ولی یادم است در سمینار مواد مخدر یک نفر آمار 90 درصد را اعلام کرد که یک مقام ایرانی گفت که 90 درصد بوده ولی با تلاش های ما !!! به 70 درصد کاهش پیدا کرده است) . میزان جایجایی پول در اثر ترانزیت مواد مخدر در ایران به گفته آقای فریبرز رییس دانا از محققین اقتصادی( با گرایش سیاسی چپ ملایم) ده درصد درآمد نفتی ایران است که بنظرم خیلی بیش از اینست . کافی است اختلاف قیمت مواد مخدر در مرزهای شرقی را با مرزهای غربی در نرخ عبور مواد سالیانه ضرب کنیم که به اعدادی برابر درآمد نفت می رسیم – تازه اگر مصرف داخلی و سود آنرا و همچنین ارزش اضافی تبدیل تریاک به سایر مواد افیونی را در داخل ایران صرف نظر کنیم.
تمام این موارد و از جمله آمارهای اقتصادی ایالات متحده که نشان از طبقاتی شدن هر چه بیشتر ایالات متحده دارد ( یک درصد بالایی جامعه آمریکا در سالهای اخیر بیش از 90 درصد رشد اقتصادی اش را بلعیده است) و همچنین متشکل شدن گروه های صلح طلب در حول و حوش حزب دموکرات همه پیام آور نیاز به درون گرایی اقتصادی و سیاسی در جامعه آمریکا دارد که حزب دموکرات در مقطع فعلی (تآکید میکنم) پرچمدار آن است .

اما پس چرا تعداد زیادی از ایرانی ها موافق آرمین هستند ؟ یعنی معتقدند که حزب دموکرات در قبال ایران سیاست های تند تری را اعمال میکند.

جواب این پرسش بر میگردد به نحوه چانه زنی ها – حزب دموکرات آمریکا برای تحت فشار قرار دادن ایران در چانه زنی های سیاسی از تاکید بر نقض حقوق بشر استفاده میکند – این فقط مرتبط با جمهوری اسلامی هم نیست - در دوران محمد رضا شاه هم حزب دموکرات برای چانه زنی با شاه از مکانیزم تاکید بر نقض حقوق بشر در ایران خصوصآ زندانهای سیاسی ایران ، استفاده میکرد. برخورد های حزب دموکرات با جمهوری اسلامی مسلمآ برخورد های رادیکال تری خواهد بود ولی مسلمآ به دلایلی که در بالا ذکر کردم جنگ نیست.
ترانه عزیز کامنتی نوشته که به آن میپردازم:
کامنت ترانه:
1- مطرح کردن جنگ ایران و امریکا یا بعکس، صرفنظر از واقعیت ها و احتمالات، حربه ای است تا از شرایط و موقعیت احتمال جنگ حاکمان بهترین سؤ استفاده را بکنند. ایران برای پیشبرد مقاصد خود لولوی جنگ امریکا را علم می کند و بخشی را که نگران جنگ می شوند به سکوت یا به طرفداری بکشاند. مردم جان بلب آمده هم که راه رهایی نمی بینند امریکا فرشته نجاتی است که می تواند بساط ظلم را در هم شکند .
2- رویای تفاوت بین جمهوری خواهان و دمکرات ها شاید برای طرفداران دو حزب یادشده مبارزه باشد اما سیاست اصلی آنها، انچنان نیست که چپ کمونیست به ان بها دهد
3- جنگ ایران و امریکا ربطی به مبارزات ما ندارد باید خیلی روشن گفت: نه به جنگ امریکا و نه به جمهوری اسلامی!


ترانه عزیز من فکر میکنم از دست من به شدت عصبانی هستی که این موارد را نوشتی .من حرفهای تو را به زبان خودم ترجمه میکنم:

"مطرح کردن جنگ ایران و امریکا یا بعکس، صرفنظر از واقعیت ها و احتمالات، حربه ای است تا از شرایط و موقعیت احتمال جنگ ، حاکمان بهترین سؤ استفاده را بکنند"

یعنی اینکه اصولآ مطرح کردن این بحث ایجاد فضایی است که مورد بهره برداری حاکمان قرار میگیرد پس شروع این بحث بی مورد و ادامه دادنش آب به آسیاب جمهوری اسلامی ریختن است.من در این مورد میتوانم موارد بسیاری را بنویسم ، میتوانم متن های خیلی مفصلی در رد آن بنویسم ولی فقط به گفتن یک نکته بسنده میکنم که وجود یک بحث در بستر جامعه ضرورتش را مشخص میکند. همین که با مطرح کردن این بحث وحشت از جنگ ایجاد میشود نشانگر اینست که در ذهنیت ایرانیان هنوز چارچوب بحث مشخص نشده است. برای از بین بردن ترس از تاریکی باید چراغ را روشن کرد. کاربرد فضای مجازی حداقل در ذهنیت من و عینیت قابل مشاهده همین زدن کلید و روشن کردن چراغ است و لاغیر مابقی توهمی است که گریبان دوستان عزیز را گرفته است . مبارزه امری واقعی است و نه مجازی و این را به نظر من باید هر روز در فضای اینترنت اعلام کرد.

"ایران برای پیشبرد مقاصد خود لولوی جنگ امریکا را علم می کند و بخشی را که نگران جنگ می شوند به سکوت یا به طرفداری بکشاند مردم جان بلب آمده هم که راه رهایی نمی بینند امریکا فرشته نجاتی است که می تواند بساط ظلم را در هم شکند" .

خوب در این شکی نیست ولی نکته همین جاست که این اتفاق می افتد یعنی بخشی نگران جنگ میشوند و این بخش ضرورتآ طبقه مرفه جامعه ایران نیست این بخش می تواند کارگران را هم شامل شود ، ممکن است کشاورزان را شامل نشود چون از شهرها دورند . شاید هم شامل شود نمی دانم ولی میدانم که نمیشود گفت که طبقه کارگر از جنگ نمی ترسد چون سرمایه ای ندارد که در خطر باشد ولی مثلآ خرده بورژوازی می ترسد چون سازمان زندگی اش بهم می ریزد. بله در این شکی نیست که بخشی از کارگران ایران حداقل در کلام حرف تو را تکرار میکنند اینکه جان به لبمان رسیده و اینکه آمریکا بیاید و نجات دهد ولی این درونمایه حرف یک کارگز متخصص و متشکل نیست ولی اگر بخواهم ریشه ای تر این بحث را بررسی کنیم میرسیم به تقسم بندی که تو در ذهنت داری و من میخواهم کمی در مورد این تقسیم بندی بگویم:

1- یک حکومت ایرانی وجود دارد که آمریکا را لولو میکند و میزند توی سر مردم
2- یک عده ایرانی هستند و از جنگ میترسند و گول حکومت ایران را میخورند و از لولو می ترسند
3- یک عده ایرانی زده اند به سیم آخر و میگویند هرچه بادا باد و منتظر امام زمان (ایالات متحده) هستند

این تقسیم بندی که بین ایرانیان خارج از کشور متداول است کاملآ غلط است و موجت تمامی تحلیل های غلطی است که از راست سلطنت طلب گرفته تا چپ کارگری را شامل میشود. اصولآ حکومت ایران اینطور وانمود نمی کند که قرار است جنگی در بگیرد بلکه به شدت و با هزاران ترفند اینطور وانمود میکند که جایی برای نگرانی وجود ندارد و ما در حال مذاکره هستیم و این آمریکایی ها هستند که باید با ما مذاکره کنند و ما نگران چیزی نیستیم چون آمریکا اصولآ دنبال گفتگو با ما به عنوان یک قدرت منطقه ای است ولی ما به آمریکا کم محلی می کنیم. حداکثر جنگی را که رژیم ایران در ذهنیت تبلیغاتی اش با آمریکا متصور است ، جنگی تبلیغاتی ، فرهنگی و احتمالآ حمایت از اپوزوسیون ایرانی است و این از نظر من مبتنی بر واقع بینی حکومت ایران است .
آن عده ای از ایرانیان که از جنگ ترسیده اند و به قول تو سکوت و یا طرفداری از حکومت میکنند گول رژیم را نخورده اند بلکه گول دستگاههای تبلیغاتی غرب را خورده اند – گول صدای آمریکا ، بی بی سی ، فاکس نیوز و سایر دستگاههای ارتباط جمعی را خورده اند و نه گول رژیم . نکته همین جاست . تو فرض را بر این گرفته ای که رژیم در تبلیغاتش بر طبل جنگ میکوبد که این چنین نیست . مسلما جنگ میتواند در بحران به کمک رژیم بیاید ولی در حال حاضر حکومت ایران به دنبال جنگ نیست و از آن فرار میکند. حتمآ میگویی پس چرا غنی سازی را متوقف نمیکند ؟ چون حکومت ایران به خوبی میداند که اتمی شدن ایران شروع مذاکره است و وقتی مذاکره و چانه زنی در بین است در نتیجه جنگ نیست. جنگ وقتی شروع میشود که مذاکره و چانه زنی در بین نباشد . کافی است فرهنگ لغات سیاسی را باز کنی و مفهوم جنگ را نگاه کنی و یا تاریخ جنگ سرد را مطالعه کنی . آمریکا و شوروی و چین 50 سال تمام اهالی کره زمین را با همین ترفند جنگ سرد معطل خودشان کردند. جنگ سرد با جنگ زمین تا آسمان فرق میکند. درونمایه مفهوم جنگ سرد در دیپلماسی همان مذاکره است.
حالا چرا بنگاههای تبلیغاتی غرب اینطور وانمود میکنند که قرار است جنگ شود؟ چون وظیفه اطلاع رسانی را به درستی انجام نمی دهند. چون اهداف سیاسی دارند و نه هدف اطلاع رسانی .عزیز من این دستگاههای تبلیغاتی غرب است که موجب می شوند اپوروسیون از جنگ بترسد و پشت سر رژیم قرار بگیرد. فکر کنم تا همین جا کافی است چون تفاوت نظرم را گفتم .

"رویای تفاوت بین جمهوری خواهان و دمکرات ها شاید برای طرفداران دو حزب یادشده مبارزه باشد اما سیاست اصلی آنها، انچنان نیست که چپ کمونیست به ان بها دهد "

خیر اینطور نیست . مسلمآ بین جمهوری خواهان و دموکرات ها تفاوت وجود دارد ولی وجود این تفاوت به این مفهوم نیست که دموکرات ها ضرورتآ در کارکرد های برون مرزی شان مترقی تر هستند. ولی وجود این تفاوت از نظر من کاملآ بدیهی است و تآ ثیر آن بر مناسبات جهانی بطورآشکاری مشخص است. اتفاقآ آگاهی بخشی از این تفاوت بعهده کمونیست ها است چون توان بررسی ساخت های مختلف سرمایه و کارکرد های آنرا، بهتر از هر تفکر سیاسی دارند. یاد خاطره ای افتادم که همین جا ذکر میکنم . علاقه مندی من به سیاست از داستان واترگیت شروع شد و اتفاقآ در همان موقع دوست توده ای داشتم که مدام این کلمات کلیشه ای چپ را تکرار میکرد "هیچ تفاوتی بین دموکرات ها و جمهوری خواه ها وجود ندارد و تآثیری در جهان ندارد!!!" و مهم ترین دلیل اینکه بعد ها توده ای نشدم این بود که می دانستم تفاوت وجود دارد و کارکرد و تآثیر هر بخشی از سرمایه در جهان متفاوت است.

"جنگ ایران و امریکا ربطی به مبارزات ما ندارد باید خیلی روشن گفت: نه به جنگ امریکا و نه به جمهوری اسلامی!"

با این حرف موافقم – کاملآ .



نوشته چه گوارا درتاريخ: ۲/۲۳/۱۳۸۶ ۰۸:۱۵:۰۰ بعدازظهر

|

    ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۶


باز آمدت نیست چو رفتی ، رفتی

حتمآ دوستان عزیز این خراب شده (وبلاگستان) میگویند که این دیگر از کجا پیدایش شد؟ میدانم که خیلی ها میگویند که همان بهتر که رفتی و از شرت خلاص بودیم . اما چرا بعد از دو سال دوباره با نظری در مورد نهضت دانشجویی وبلاگم را به روز کردم؟

اول بگویم که مهمترین دلیل آمدنم این بود که سیگنالی بفرستم و ببنینم پاسخ اش چیست که خوب نبود – وبلاگستان آیینه تمام نمای از زندگی طبقه متوسط و همچنین روشنفکر جامعه ایرانی است. چه در ایران و چه در خارج . کسانی که کتاب میخوانند و همچنین روزنامه و از اینترنت استفاده میکنند و معتقدند که میبایست عقایدشان را به ساده ترین و کم خطر ترین روش ، نشر دهند . بدون هیچ شکی دلیل رونق وبلاگ نویسی در ایران حکومت غیر دموکراتیکی است که بر سر کار است. فشار خفقان توی وبلاگها سر ریز میکند و موجب رونق وبلاگنویسی فارسی میشود چون حاکمیت اجازه فعالیت به احزاب و گرایشات مختلف را نمیدهد ، این بخش از طبقه متوسط نمی تواند آمال و اعتقاداتش را در صحنه واقعی ببیند ، نمیتواند مقاله مورد نظرش را در روزنامه مورد نظرش بخواند و یا بنویسد پس خودش دست به کار میشود و میشود وبلاگنویس. اینکه یکی بگوید : "جناب ، آقازاده بنده خیلی هم دستش به دهنش میرسد ولی وبلاگنویس است" و یا دیگری بگوید "خلاف به عرضتون رسوندن – من راننده تاکسی هستم ولی دستی توی قلم اونم وبلاگنویسی دارم" از موارد نادری است که در منحنی نرمال وبلاگنویسی در ایران (که ضرورتآ هم فارسی نیست و کردی و ترکی و یا گویش های مختلف هم دارد) جزو 5 درصد است.

چند وقت پیش وبلاگی را میخواندم که از نظر عقاید با من بسیار متفاوت است – اسمش را نمیآورم چون میدانم خوشش نمی آید . یک نفر از حزب الهی های سابق که الان فعال ضد رژیم است به وبلاگنویس مورد نظر گیر داده بود و چندین ایمیل برایش ارسال کرده بود .طرف هم که دلش نمیخواست ارتباطی با این شله زرد خور داشته باشد یک پست نوشته بود که "چند بار بگویم دست از سر من بردار و ایمیل نفرست". از خودش به عنوان "اهل بی خیالی" نام برده بود که به نظر من اهل بی خیالی هم نیست ولی اصطلاح جالبی است که مناسب و وصف کاملی از وبلاگنویسان است – اهل بی خیالی- نمونه اش خود من که دو سال تمام وبلاگنویسی را ول کردم . یادم است بارها برای مسایل مختلف از این طومار های اینترنتی جمع میکردند – طرف میترسید که امضا کند و وبلاگش فیلتر شود و یا نمیدانم ردش را بگیرند و ... میگفت این بابا که برای جلوگیری از اعدامش امضا جمع میکنید مجاهد است و من امضا نمیکنم – در صورتی که من میدانم که از ترسش این را میگوید از وبلاگش معلوم است که اینقدر ها احمق نیست . بارها این موضوع ترسیدن - بی خیالی و خود را به حماقت زدن را در وبلاگستان شاهد بوده ام.چنین فضایی آبشخور مناسبی برای طیف های مختلف سیاسی است که خواستگاه طبقاتی خود را بخش روشنفکر طبقه متوسط میدانند. نام بردن از این طیف های سیاسی را در این مطلبی که مینویسم درست نمیدانم ولی دوستان خود با توجه به نوع عقایدشان میتوانند حدس بزنند.

امآ وجه دیگر وبلاگ نویسی امری شخصی و درونی است. وبلاگنویسان در وبلاگشان معمولآ آن چیزی هستند که میخواهند باشند و نه آن چیزی که واقعآ هستند حتی اگر با نام خودشان بنویسند. به ندرت واقعیت وبلاگی یک نفر کاملآ با واقعیت وجودی اش تطبیق میکند . این موضوع را میتوانید در وبلاگ اشخاصی که به نام خودشان مینویسند ، ببنید. دوست وبلاگ نویسی دارم که بسیار تحصیل کرده است – حداقل 25 سال درس خوانده و فوق دکترا دارد. وبلاگی دارد و به نام خودش در آن مینویسد . من هم گاه گاهی کامنتی به یک نام الکی در آن مینویسم . طرف هم نمیداند که کامنت نویس، همان دوست صمیمی اش هست. چند وقت پیش کامنتی نوشتم و انتقادی کردم.نمیتوانم بگویم انتقاد ملایمی بود ولی به هیچ وجه بی ادبانه نبود – دوستانی که من را میشناسند میدانند که هرگز در وب توهین به اشخاص، نمیکنم. چشمتان روز بد نبیند چنان پرخاشگرانه جوابم را داد که خنده ام گرفت. این واقعیت وبلاگی دوست من است که بسیار بد تر از واقعیت وجودی اش است. این موضوع را مقایسه کنید با متن قبلی من که اسد را رنگ به رنگ نام بردم ولی اسد به یک تذکر بسنده کرد . من اسد را هرگز ندیده ام ولی در فضای مجازی و واقعیت مجازی اسد بسیار بهتر از واقعیت مجازی دوست صمیمی من است و این دیگر آن وجهی از اینترنت است که از نظر من بسیار جالب توجه است.

نمونه ها از این دست بسیار زیاد است ولی معمولآ بر عکس . وبلاگ های روزنامه نگاران نمونه های جالبی است. یارو صبح ها اصلاح طلب و مشارکتی است ، عصر ها توی وبلاگ تبدیل به یک روشنفکر اولترا مدرن میشود. این موضوع در مورد من صادق نیست چون ممکن است که صبحها مثلآ کیسه کش حمام عمومی باشم ولی من کیسه کش حمام عمومی بودن را که واقعیت وجودی من است ، نشر نمیدهم . آن چیزی را که میخواهم باشم و یا میخواهم دیگران باشند نشر میدهم که از قضا " چه گوارا" است . شاید به نظر بعضی ها تناقضی که من دچارش هستم بسیار ناخوشایند باشد ولی اگر عمیق تر فکر کنید تناقضی که دوست فوق دکترای من دچارش است بسیار ناگوار تر است، او تفکیکی بین آن چیزی که هست و آن چیزی که میخواهد باشد قایل نشده است پس مجبور به خود سانسوری های ما فوق تصور است. او مجبور است کم و بیش خط قرمز های جمهوری اسلامی را رعایت کند و حتی با فحاشی خودش را از شر کامنت نویس بی نام و نشانی که برایش خطری ایجاد کرده است و یا حتی فقط انتقادی کرده است خلاص کند، او به نام خودش مینویسد و این به نام خود نوشتن را میدانیم که چه گروههایی موجش را توی وبلاگستان راه انداختند. بگذریم.

هنوز نمیدانم که نوشتن در وبلاگ را ادامه میدهم و یا نه ولی میدانم که فضای وبلاگستان فضای غیر قابل تحملی برای من بوده و هست.
اینهم نظر نانای عزیز که نظرش همیشه خواندنی است چه موافق باشی و چه نباشی


نوشته چه گوارا درتاريخ: ۲/۱۸/۱۳۸۶ ۰۵:۳۰:۰۰ بعدازظهر

|

    ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۶


نهضت دانشجویی و حاشیه ای بر بحث ها

این متن را برای خرس مهربان عزیز فرستادم و خواستم که در وبلاگش بصورت حاشیه ای بر بحث مابین دانشجویان چپ قرار دهد که در پرشین بلاگش قرار داده آنهم برنگ آبی ولی توی وبلاگ بلاگ اسکای خرس مهربان ، من رنگم قرمز است (ببخشید نارنجی) بهر حال خودتان نظرات را بخوانید بگویید چه رنگی هستم ؟!!! شبح که ظاهرآ همه جا تک رنگ و جگری است و من و سیاهکل (آرشیا) هی رنگ به رنگ میشویم و اسد رنگ به رنگ همه جا آبی توی مایه بنفش مانده .

قسمتی از متن خرس مهربان را برای توضیح اینجا قرار میدهم :

“دو سه سال هست که چپ از دوباره ظهور کرده است. این خود یک پدیده مبارک و خجسته ای هست. گرایش روز افزون بخشی از جنب شدانشجوئی و نمایندگان آن در دفتر تحکیم و مخصوصا مراسم روز دانشجوئی پارسال ظهور مجدد جنبش چپ را رسما اعلام کرد. البته بعد از کشتار وسیع دهه شصت جنبش چپ تقریبا نابود شده بود هر چند معدودی از فعالان و کوشندگان چپ در کانون نویسندگان و بیشتر در حوزه فرهنگی به فعالیت خود ادامه می دادند ولی در سال های اخیر این جنبش جانی تازه گرفته و در صفوف دانشجویان روزنامه نگاران کارگران زنان ...رشد قابل ملاحضه ای داشته است . در میان دوستان وبلاگی هم شبح چه گوارا اسد (پرده ) سیاهکل و سایر دوستان از مواضع چپ و مارکسیتی دفاع کرده و ان را نشر می دادند ولی این دوستان عمدتا از بقایای چپ دهه ۶۰ بودند . ولی چپی که الان سر بلند کرده از بین دوستان جوانی هست که دهه ۶۰ را تجربه نکرده اند دوستانی مثل مرتضی اصلاحچی بهروز صفری سعید حبیبی هژیرپلاسچی فواد شمس سهیل آصفی و
...."

ادامه بحث و خلاصه ای از نظر دوستان را میتوانید در وبلاگ خرس مهربان بخوانید ولی نظرم را به عنوان حاشیه ای برای بحث می توانید در زیر بخوانید


· چپ اصولآ نمیتواند برخواسته از مبارزه طبقاتی نباشد –چپ فی نفسه (20 سال پیش یا 20 سال بعد) برخواسته از مبارزه طبقاتی است ولی چپ جدیدی که رفقا از ان نام میبرند ، ارتباط ارگانیکی با مبارزه طبقاتی برقرار کرده است و یا شعارش را میدهد که برقرار کرده و یا میکند . نکته اینجاست که شکل گیری چپ مسلمآ با توجه به ضروریات مبارزه طبقاتی است ولی رشد چپ ضرورتآ وابسته به این نیازمندی نیست ، بهمین دلیل است که مفهوم اپرتونیسم جزو ادبیات چپ است. نمونه اش در بین فعالین چپ دانشجویی سالها اخیربسیار زیاد است . بعضی از وبلاگهای چپ دانشجویی را که مطالعه میکنید ، میبینید که، راست ترین نظرات تحت عنوان چپ دانشجویی مطرح میشود – از نظر من ساختار چپ دانشجویی ایران بدلیل شکل گیری اش از درون مناسبات تعریف شده بخشی از حاکمیت تحت عنوان تحکیم وحدت نمیتواند بسیار فراتر از راست ترین جناح های چپ ایران باشد که نوکر اصلاحات بورژوایی بودند ( جمهوری خواهان) حتی اگر عناصر شاخص جناح چپ جنبش دانشجویی بسیار فراتر و رادیکال تر از طیف فکری مذکور(جمهوری خواهان) باشند.جنبش جدید دانشجویی ایران باید بدون شرمندگی تاریخ و نحوه شکل گیری را بررسی کند و موقعیتی را که فعلآ در آن قرار دارد ارزیابی کند و موقعیتی را که میخواهد به آن برسد هدف قرار دهد. (مقصودم به هیچ وجه رفقایی که خرس مهربان در این مقاله نام برده نیست- گفتم تا موجب دلخوری نشود)

· انتقاد فواد در مورد اینکه چپ در دهه 60 ارتباط درستی با دستور کار اصلی چپ یعنی مبارزه طبقاتی نداشته است، از نظر من کاملا درست است ولی نکته اصلی اینست که فضای حاکم جنگ سرد در جهان و به طبع آن در ایران موجب دور شدن چپ از نیازمندی اصلی طبقه کارگر ایران شد و این امر ارتباط به وامدار بودن چپ دهه 60 به دهه 40 و همینطور اشتباهات چپ دهه 40 ارتباطی به وامدار بودنش به چپ دهه 30 ندارد. اصلآ این بحث وامدار بودن موضوعیت ندارد – مسلمآ چپ احتیاج به فضای مناسب برای رشد دارد که در نتیجه وامدار سنن قبلی چپ است و یا اینکه در انتقادی مستقل از بورژوازی شکل گرفته است( مثل حمایت تحکیم وحدت از اصلاحات بورژوایی حاکمیت و شکل گیری جناح چپ جنبش دانشجویی) که در نتیجه وامدار سنن قبلی چپ نیست ولی وامدار جریانی که از درون آن شکل گرفته هست و در نتیجه راه دشواری را در پیش دارد.

· نظر هژیر را اینطور میشود صورت بندی نمود ، او میگوید دموکراتیزه شدن باید در دستور کار چپ قرار گیرد.به نظر من کاملآ درست است . نکته اینجاست که این امر بیش از اینکه در گفتگوی متقابل ما بین جناح های مختلف چپ ضرورت خود را نشان دهد مابین رفقای هم فکر ضروری است . به نظر من هم چپ در سرتاسر جهان و از جمله ایران نیازمند دموکراتیزه شدن است چون سنت طیف های مختلف احزاب ، سازمانهای کمونیستی مسلمآ دموکراتیک نبوده است - اینکه بگوییم که هیچ تناقضی بین آزادی و برابری وجود ندارد کافی نیست موضوع اصلی اینست که آنرا بتوان در درون مناسبات مابین رفقا پیاده کرد) بحث های دوستان خود نمونه خوبی از تشخیص آن ها از این ضرورت است) بله دوآلیته بین آزادی ـ برابری وجود ندارد ولی این به این مفهوم نیست که چپ نیازمند دموکراتیزه شدن نیست .

· اما ترکیب "سوسیالیسم دموکراتیک " – این ترکیب دو مفهوم را تداعی میکند اول اینکه من بعنوان یک چپ شرمسار تاریخ غیر دموکراتیک ( یا کمتر دموکراتیک) قبلی هستم و میخواهم با این عنوان خودم را از شر جوابگو بودن به گولاک ها و یا خمر های سرخ و یا جنایات استالین رها کنم و بگویم "عزیز جان چپ ما از این جنس و تبار نیست" و مفهوم دوم اینکه من میخواهم مفهوم "دموکراسی سوسیالیستی" را بسط دهم چون از نظر من دموکراسی سوسیالیستی یک مفهوم فرمالیته و تشریفاتی از دموکراسی نیست که فقط گوسفندان را پای صندوق انتخابات ذبح کند. بهر حال کلمات بار معنایی خاص خود را دارند (البته برای هر شخص کمی متفاوت است) که خواستم آنرا توضیح دهم.






نوشته چه گوارا درتاريخ: ۲/۱۵/۱۳۸۶ ۱۰:۰۵:۰۰ قبل‌ازظهر

|