
بار اولي هم که مديار را گرفتند از زير بار نوشتن در مورد او شانه خالي کردم. فقط يک فوري با حروف بزرگ نوشتم و درخواست کردم پتيشين براي آزاديش را امضا کنيد. دليلش را هيچکس از من نپرسيد ولي ميدانم يعني ذهن تصوير ساز ايراني ها را ميشناسم که آنرا به بحث هاي تند بين من و مديار منتسب کردند – بحثهاي تندي که بر سر تشکيل پنلاگ شروع شد و به سياست و ايدئولژي کشيد و سپس به ديدگاههاي سياسي کشانده شد که البته تمايل کشاندن بحث به سياست و ايدئولژي و باورها از طرف من نبود – مديار حريف ميطلبيد و من هم پا به پايش ميرفتم – بحث هايي که به گفته مديار به دوستي و رفاقت انجاميد و جوش و خروش هردويمان که تمام شد ، صافي و سياليت جاي تندي و خشم را گرفت. شايد دوستان کمي با مديار يا مجتبي سميعي نژاد درگير بحث با اين ابعاد بوده اند و اصولآ درونمايه فکري مجتبي را ميشناخته اند- هرچند که شناخت افکار او با توجه به وبلاگش بسيار ساده است و همه جا اين سئوال مطرح است که چرا حکم ارتداد ؟
امآ راستي چرا حکم ارتداد ؟ مديار وبلاگنويسي مذهبي است – به هيچ وجه افکار راديکالي ندارد،آدمي متين و فرهنگي است ، دلمشغولي اش شاملو و شريعتي و مصدق است ، بهمين دليل با يک کيلو چسب رازي هم مديار را نميتوان به مجاهدين چسباند – منظورم اين نيست که پسرخاله اينترنت خواسته به مجاهدين بچسباندش، خواستم تصريح کنم که مديار از نظر سياسي افکار آرامي دارد،راستش را بخواهيد آدمي سياسي نيست – آدمي است که دغدغه فکري اش فرهنگ است و نه سياست- شايد از وبلاگش نتوانيد تشخيص دهيد ولي من در بحث تشخيص دادم که بسيار مذهبي است ، اينرا براي دفاع از مديار نميگويم ، بعنوان يک واقعيت مشخص ذکر ميکنم. واقعيت ديگر اينست که واقعآ وطنش را دوست دارد . منظورم اينست که مانند اکثر اهالي وبلاگستان ملي گرايي و اعتقاد به وطن برايش يک پز پست مدرن و يا ابزاري سياسي نيست – عميقآ به آن معتقد است . اگر راديکاليزمي درنحوه ارائه افکارش مشاهده ميشود بدليل آرمانگرا بودنش هست و نه بدلايل سياسي – راديکاليزمش از نوع راديکاليزم يک آدم فرهنگي است که وقتي به سياست ميرسد ، درونمايه ماکياوليستي اش او را مي آزارد و مجبور به پذيرش راديکاليزمش ميکند- مثل شاملو –مثل لورکا.
تمام اينها را گفتم که نتيجه بگيرم مجتبي سميعي نژاد يا همان مديار خودمان آدمي نبود که از خط قرمزهايي تعريف شده مافياي اصلاح طلب وبلاگنويسي ايران عدول کرده باشد و یا از سنت عبور کردن از خط قرمز های تعریف شده توسط قوه قضاییه غیر اصلاح طلب خیلی فراتر رفته باشد و در نتيجه حکم ارتداد گرفته باشد . من فقط ميتوانم گمانه بزنم ، مديار بسيار کله شق بود ، در گيري اش با مافياي سکس در وبلاگستان را شايد دوستان بخاطر نياورند ولي ظن من اينست که منافع اقتصادي عده اي را که مرتبط با ساخت قدرت در ايران باشند را بخطر انداخته است باز هم شايد دوستان ندانند ولي ايران بزرگترين تآمين کننده زنان تن فروش کشورهاي عربي است و هنوزهم پرونده مشارکت مديريت هاي سطوح بالاي ايران درباره تجارت سکس منطقه در سازمان ملل ، مورد بررسي است. بهرصورت تمام اينها گمانه هاي ذهن تصوير پرداز من است ولي نکته اي که همه بروي آن تآکيد دارند اينست که : مديار مرتد نيست و اين حکم دليل ديگري دارد .بعضي ميگويند قوه قضايه ميخواهد از وبلاگستان زهرچشم بگيرد و شتري است که در خانه همه مي خوابد – بعضي ميگويند اين حکم بدليل وبلاگش نبوده است - پسر خاله اينترنت ميگويد آمريکاييها توي قوه قضاييه پول خرج کرده اند تا اين حکم در بيايد و از آن سوء استفاده کنند! – هرچند که من فکر ميکنم انگليسي هايي مثل لاريجاني و يا حتي بي شباهت به لاريجاني بيشتر بهشان ميخورد که براي اين منظور ها پول خرج کنند و مي توان آنرا جزئي از روند مبارزه انتخاباتي لاريجاني ارزیابی کرد . ويژگي هاي ضد انگليسي مديار آنقدر بارز بود که حتي از طنز من هم بواسطه ارول وار بودنش انتقاد ميکرد –حتمآ ميدانيد که اورول نويسنده اي انگليسي بود و ليست کذايي اش داستاني است جدا . نکته اينجاست که مديار هرگز مانند بعضي دوستان نزديک به اصلاح طلبان در وبلاگستان از حمله آمريکايي ها به ايران دفاع نکرد – هرگز سخني بر عليه مذهب در وبلاگستان نگفت و هرگز منافع ملي اي که به آن معتقد بود را وجه المصالحه کسب قدرت سياسي نکرد.
مذهبي-ملي-ضد انگليسی-آرمانگرا-فرهنگي-تجارت سکس در اينترنت-درگيری صاحب منصبان ايرانی درپرونده تجارت سکس منطقه-لاريجانی-انتخابات رياست جمهوري-اصلاح طلبان-قوه قضايه-مافيای وبلاگستان-اصلاح طلبان نزديک به انگليس- اصلاح طلبان نزديک به آمريکا-رفسنجاني بهتر است يا لاريجانی؟!-منافع اقتصادِي تجارت سکس-نسبت دادن پرونده مجتبي به فساد اخلاقي-زهرچشم-حکم بي مناسبت ارتداد براي يک وبلاگنويس مذهبي در جريان لاس سياسی رژيم ايران با غرب بواسطه مسائل اتمی