
چهارشنبه 25 آذر 1383 کدام رفيق!؟
“بعلت رقابت بين سرمايه داران، پيشرفت تكنولوژي وافزايش روزافزون اردوي نيروي كار در جهت توليد انبوه با هزينه بسيار كمتر، سرمايه خصوصي در اختيار تعداد محدودي قرار ميگيرد. در نتيجه پيشرفت تكنولوژي چنان اليگارشي سرمايه خصوصي ايجاد ميشود كه قدرت فوق العاده آن حتي توسط دمكراتيك ترين جامعه هم قابل كنترل نيست. و اين يك حقيقت محض است، چونكه اعضاي نهادهاي قانونگذاري توسط احزاب سياسي انتخاب ميشوند، كه به نوبه خود عمدتا توسط سرمايه داران خصوصي حمايت مالي ميشوند و تحت تاثير قرار ميگيرند. اين امر باعث ميشود كه انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان از هم فاصله بگيرند. در نتيجه نمايندگان مردم در حقيقت از منافع اقشار محروم جامعه بطور مؤثر دفاع نميكنند. علاوه بر اين، در شرايط كنوني، مالكان ابزار توليد مستقيم و يا غير مستقيم منابع اصلي اطلاعات (مطبوعات، راديو، آموزش) را در كنترل دارند. بنا بر اين، براي يك شهروند بسيار مشكل و در حقيقت در بيشتر موارد كاملا غير ممكن ميشود كه از حقوق سياسي خود آگاهانه بهره بگيرد” .
اين تکه اي از يک مقاله بلند است که ظاهرآ توسط يک جوان احساساتي چپ که شناخت کاملي از دلمشغولي انسانهاي پيراموني خود ندارد، نوشته شده است . نام نويسنده فعلآ مسکوت ميماند تا به محتوي حرف او بپردازم.
نويسنده تمام جهان سرمايه داري را به جوابگويي در مورد اوليگارشي تمرکز سرمايه خصوصي فرا ميخواند . او تا بدان جا پيش ميرود که دموکراتيک ترين جوامع بشري را از کنترل فساد و اوليگارشي تمرکز سرمايه عاجز مي داند و سپس با تمسخري تمام عيار نهادهاي قانونگذاري را عروسک هاي کوکي سرمايه داراني مي نامد که که در شرايطي به اصطلاح دموکراتيک و به کمک قدرت احزاب سياسي که توسط سرمايه داران مورد حمايت قرار مي گيرند ، کنترل ميشوند. او در ادامه آزادي هاي اطلاع رساني را مورد حمله قرار مي دهد و از تآثير گذاري قدرت سرمايه بر منابع اصلي اطلاع رساني بشدت انتقاد مي کند.
در جايي ديگر ميگويد:
"در بحث جاري من ،كارگران ، را كساني مينامم كه در مالكيت ابزار توليد شريك نيستند ، هر چند كه اين تعريف با مفهوم مرسوم معادل نيست. مالك ابزار توليد در موقعيتي است كه ميتواند نيروي كار كارگر را بخرد. كارگر، با بكارگيري ابزار توليد، كالاهاي جديد توليد ميكند كه در مالكيت سرمايه دار قرار ميگيرد. نكته اصلي رابطه بين ارزش واقعي كالايي است كه كارگر توليد ميكند و ارزش واقعي مزدي كه دريافت ميكند. مزد دريافتي كارگر نه با ارزش واقعي كالايي كه توليد ميكند بلكه با حداقل نياز وي براي ادامه زندگي و ميزان نيروي كار در جستجوي كار تعيين ميشود. مهم اينست كه بدانيم كه حتي در تيوري هم مزد دريافتي كارگر با ارزش كالاي توليد شده تعيين نميشود."
دوست عزيز ما سپس با استناد به مفاهيم مارکسيستي "مالکيت ابزار توليد" و "ارزش واقعي کالاي توليد شده " بردگي مزدي را محکوم ميکند . او با تعيين مزد دريافتي بر اساس حداقل نياز ها براي ادامه زندگي، مشکلي اساسي دارد و آنرا يک بي عدالتي تمام عيار ارزيابي ميکند. او مفاهيم تثبيت شده و پذيرفته شده از طرف سردمداران جوامع بشري را به چالشي راديکال ميکشد و با اتکا به راديکاليزم چپ تمام مناسبات حاکم و پذيرفته شده را مردود ميشمارد.
و امآ ادامه دارد:
"توليد به هدف سوداندوزي انجام ميگيرد نه به هدف تامين نيازهاي جامعه. هيچ تضميني وجود ندارد كه همه كساني كه قادرند و مايلند كار كنند بتوانند شاغل شوند؛ تقريبا هميشه يك لشكر عظيم بيكار وجود دارد. كارگر هميشه در بيم از دست دادن شغل خود به سر ميبرد. از آنجاييكه كارگران بيكار و كارگران با دستمزد پايين نميتوانند يك بازار سودآوري را براي كالاهاي توليدي ايجاد كنند، توليد كالاهاي مصرفي محدود ميشود و پيامد آن فشار بيشتر بر دوش اقشار كم درآمد جامعه است. پيشرفت تكنولوژيكي غالبا به جاي آسانتر كردن شرايط كار براي همه، باعث بيكاري روزافزون ميشود. انگيزه سوداندوزي و رقابت بين سرمايه داران، عامل بي ثباتي در انباشت و كاربرد سرمايه ميباشد كه خود جامعه را به سوي ركود شديد سوق ميدهد. رقابت لجام گسيخته باعث به هدر رفتن نيروي كار، و فلج كردن آگاهي اجتماعي افراد كه قبلا به ان اشاره شد ميشود.فلج كردن آگاهي اجتماعي افراد را من مخرب ترين دستاورد سيستم سرمايه داري ميدانم. كليت سيستم آموزشي ما از اين سيماي زشت سرمايه داري رنج ميبرد. به دانش آموز نوعي اخلاق رقابتي اغراق آميز القا ميشود تا دانش اكتسابي خود را تنها براي موفقيت فردي خود در آينده مورد ستايش قرار دهد. "
در اينجا او دروغ هاي سرمايه داري را نشانه رفته است " او ميگويد توليد به منظور سود اندوري است و نه آنطور که سرمايه دار ها ادعا ميکنند بدليل تآمين نيازهاي جامعه" ، او ميگويد سرمايه داري و سرمايه دار که ادعاي بکار انداختن سرمايه اش براي تآمين نيازهاي جامعه و ايجاد کار را دارد ، دروغ ميگويند، چون هدف توليد سود آوري بيشتر است و لشکر بيکاران خود نشانگر دروغ ديگر سرمايه داري يعني ايجاد شغل است. او سياست عرضه و تقاضا را که سعي دارد توسط کنترل توليد و عرضه کالاهاي مصرفي سود آوري فعاليت توليدي را با اعمال فشار بيشتر بر اقشار کم در آمد جامعه ، متعادل کند ، موجب رکود و نازايي سيستم سرمايه داري ميداند و "رقابت" اين اصل پذيرفته شده بورژوازي را موجب به هدر رفتن استعدادهاي نيروي کار و دوري او از آگاهي ميداند . در ادامه با به چالش کشيدن سيستم رقابت در آموزش و پرورش اخلاق رقابتي متداول در سيستم هاي آموزشي را مخرب و زشت مينامد.
راستي يادم رفت بگويم اين رفيق جوان ما اسمش آلبرت انشتين است و در 70 سالگي اين مقاله را نوشته است(البته من از ترجمه ديگري با زبان ساده تر استفاده کرده ام).
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بازهم سنگسار
شعری در مورد سنگسار ---------------------
بیا به حال بشر های های گریه کنیم٬ که با برادر خود هم نمی تواند زیست. چنین خجسته وجودی،کجا تواند ماند؟ چنین گسسته عنانی،کجا تواند رفت؟ صدای غرش تیری دهد جواب مرا: به کوه خواهد زد! به غار خواهد رفت!
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد!!!
نوشته
چه گوارا درتاريخ: ۹/۲۵/۱۳۸۳ ۰۳:۲۶:۰۰ بعدازظهر
|