Che Guevara چه گوارا

Che Guevara چه گوارا


*



کانون وبلاگ‌نویسان ایران


نه به اعدام




Atom 1.0
RSS 2.0

لينك ها

کانون وبلاگنويسان ايران پنلاگ
کانون وبلاگنويسان ايران وبلاگ اعضا

شبح
سياهكل
آتش
گل کو
companero che
سرزمين آفتاب
مطالعات فرهنگی رادیکال
قاصدک مبارز
ناهید رکسان
سعيد سامان
من و پالتاک
ایسکرا
نيك آهنگ كوثر
ملا حسني
شادی شاعرانه
با حسی به سرخی خون ایستاده ام
يک گيله مرد
لندني
بادبان
تا آزادی
گلشن سنتر
خواندني ها
آزادی نو
خسن آقا
نانا
شمرنامه
سیپریسک
خرس مهربان
این بشر زمینی
رک گو
یزیدم
قمارعاشقانه
حاشیه دو نفری
داستان‌گو
اصغرآقامعروف به هادی خرسندی
آفساید
پنجره گشوده-عزيزِِی
دوستداران احسان طبری
بامداد
گوشزد
نگاه
وب . آ . ورد
و چه و چه و چه
علی جوادی- اتحاد کمونیسم کارگری
سیامک ستوده
آزادی بیان
نشريه دانشجويي بذر
کمونيست
هواداران سازمان فداييان اقليت
دانشجوی کمونیست
اتحاديه جوانان سوسياليست انقلابي
(YCO) سازمان جوانان کمونيست
گزارشگران بدون مرز
مبارزه برای لغو اعدام
(مانیها(تخصصی شعر


آرشيو

نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
ژوئن 2005
مهٔ 2007
سپتامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
دسامبر 2009

اعضای پن‌لاگ


This page is powered by Blogger. Why isn't yours?
    ۲۳ آبان ۱۳۸۳


عرفاتي که من مي شناختم

اوايل انقلاب بود – فکر ميکنم فروردين 58–تلويزيون ياسر عرفات را نشان ميداد و من هم به کارهايش ميخنديدم- سادگي اش من را به خنده مي انداخت – از احساسات دو آتشه اش و از "ثوره ثوره حتي النصر" گفتنش .
مهماني از راه رسيد . تازه از کشور آرزوهاي طلايي برگشته بود تا به رسم رياکارانه آن دوران به وطنش خدمت کند . عرفات را که ديد گفت اين "تروريست کثافت" را چرا توي تلويزيون نشان ميدهند. بهت زده شدم ، با خودم ميگفتم عرفاتي که من بواسطه مصاحبه اوريانا فالاچي ميشناختم تروريست کثافت نبود. ظاهرآ بدل فالاچي هم نه نشسته بود خصوصآ چشم هايش که براحتي موضع گيري ميکنند و در مصاحبه خصومت مي ورزند ولي نه او و نه هيچ آدم آزاده اي عرفات را تروريست کثافت نام نداد. بحثمان شد ، گفتم او از وطنش دفاع ميکند. آنقدر دلباخته عرفات نبودم که رگ گردني بشوم و کار بالا بگيرد.بحث تندي شد و تمام شد. من دل به پزشک مبارز فلسطيني جرج حبش داشتم که البته تاريخ ثابت کرد که بايد دل به عرفات ميدادم و نه حبش – هرچند تاريخ به جرج حبش اين پزشک اطفال فلسطيني نيز تمام آنچيزهايي را که بايد مي آموخت ، آموخت.
مهمان آن روز ما در ايران ماند و پستش را گرفت و جزو بدنه جمهوري اسلامي شد. يادم است بار ديگر ديدمش - ده سال بعد – من را که ديد شروع کرد در مورد اينکه يک تروريست هميشه خائن است صحبت کردن و اينکه عرفات به مردمش خيانت کرده و بدنبال صلح با يهودي هاي پست فطرتي است که نا بجا از زير دست هيتلر جان بدر برده اند. مهمان آن روز ما، چند سالي بعد پورسانت هايش را از ايران خارج کرد و باز هم برگشت به سرزمين آرزوهاي طلايي.
سال پيش بود از دوستي فلسطيني در مورد عرفات پرسيدم - دوست فلسطيني جوان و پرشور – مي گفت يکبار در گرماگرم درگيري و دفاع ديدم عرفات کنارم است و دارد تير اندازي ميکند.


از مصاحبه اوريانا فالاچي با عرفات:
اگر نميخواهيد ، حتي سن خود را اظهار کنيد ، پس چرا خود را مورد توجه دنيا قرار مي دهيد و اجازه ميدهيد که در همه دنيا شما را بعنوان رهبر نهضت مقاومت فلسطين بشناسند؟
ولي من رهبر اين نهضت نيستم! نميخواهم باشم ! واقعآ اينطور است ، قسم ميخورم. بالاترين مقام من حداکثر عضويت در کميته مرکزي است. يکي از اعضاي بيشمار کميته و دقيقتر بگويم به من دستور داده اند که سخنگو باشم. يعني اعلام کننده تصميمات ديگران. اين مسئله که مرا رهبر مي دانند برايم بسيار مبهم است: نهضت مقاومت فلسطين رهبر ندارد. در عمل ما سعي داريم رهبري دست جمعي را اعمال کنيم،البته با مشکلاتي مواجه خواهيم شد، ولي سعي و اصرار ما اينست که اين اصل را رعايت کنيم و اين مسئوليت و اعتبار را فقط به يک فرد ندهيم و اين مفهومي نو است که ميتواند ارزش توده ها را حفظ کند و نقش برادراني که کشته ميشوند در نظر داشته باشد. من اگر بميرم، کنجکاوي شما ارضا خواهد شد و همه چيز را درباره من خواهيد دانست. ولي تا لحظه مرگ، خير
.


نوشته چه گوارا درتاريخ: ۸/۲۳/۱۳۸۳ ۱۱:۴۱:۰۰ قبل‌ازظهر

|