جمعه،8 آبان 1383
برگي از تاريخ نهضت دانشجويي ايران:
وزارت دفاع ملي
از: فرمانداري نظامي شهرستان تهران و حومه ، به : جناب آقاي نخست وزير
شماره : 14538 ، تاريخ : 17/9/32
گزارش وقايع روز دوشنبه 16/9/32 فرمانداري نظامي شهرستان تهران
1--در ساعت 10 اطلاع رسيد که عده اي از دانشجويان اخلال گر و افراطي دانشگاه دست به تظاهرات زده و
پس از اخطار سربازان و ابلاغ براي تفرقه آنان ، نسبت به مآموران انتظامي اهانت و براي گرفتن اسلحه سربازان مبادرت به حمله نمودند.سربازان هم براي دفاع از خود شروع به تير اندازي نموده که در نتيجه سه نفر از دانشجويان مورد اصابت گلوله وافع و بلافاصله به بيمارستان شماره 1 ارتش اعزام شدند. پس ازاين جريان اوضاع دانشگاه آرام و دانشجويان در کلاسهاي درس حاضر شدند. مضروبين پس از اعزام به بيمارستان به واسطه خونريزي دو نفر از آنان فوت نمود که پس از اقدامات قانوني جنازه آنان به بستگانشان تحويل و تحت نظر مآمورين انتظامي به خاک سپرده شدند.
2- در ساعت 12:30 مآمورين انتظامي جهت دستگيري هدايت الله اسلامي به برزن 2 مراجعه و پس از
جلب شخص نامبرده به منزل مشاراليه رفته و پس از بازرسي دقيق ، مدارک به دست آمده را با خود شخص
به فرمانداري نظامي آورده و به اداره اطلاعات شهرباني تحويل نمودند.
3- در ساعت 13 مآمورين انتظامي به چاپخانه راه آهن مراجعه و آقاي حجازي را دستگير و به فرمانداري
نظامي جلب نمودند.
4- در ساعت 13:40 مآمورين انتظامي منزل محمد تقي جوان را مورد بررسي قرار دادند.
5- تعداد زندانيان ماده 5 در روز 16/9/32
بازداشتي 29 نفر آزاد شد خ 90 نفر
6- تعداد زندانيان ماده 5 از روز 28/5/32 الي 16/9/32
{حاشيه بالا:} ملاحظه شد.
{مهر:} ورود به دفتر محرمانه نخست وزير
شماره 4/3539
تاريخ: 18/9/32
ثبت نام به عنوان موسس
پن لاگ ادامه دارد. براي ثبت نام بايد به
اينجا برويد.
شبح مفصل در اين مورد نوشته است:
به تماشا گه زلفت دل حافظ روزي شد که باز آيد و، جاويد گرفتار بماند.
يكشنبه، 3 آبان، 1383
سرمايه داري فرزند حرامزاده اش را سقط ميکند
در حاشيه مقاله دوست گرامي
بامداد و مقاله
نانا در مورد خصوصي سازی و حل شدن ايران در بازار جهاني و در حاشيه روز ملي صادرات:
من هم معتقذم که اين حکومت توان حل شدن در سيستم سرمايه داري جهاني را ندارد ولي نکته هايي را در تحليل هاي هردو بزرگوار و همچنين در کامنت پويان در وبلاگ بامداد ديدم که به آن ميپردازم:
سرمايه داري شعار اصلي اش را در قرن بيستم فرصت هاي برابر
(Equal Opportunity) عنوان نمود. شعاري که ايالات متحده آمريکا را "سرزمين آرزوهاي طلائي " لقب داد. آيا سيستم سرمايه داري واقعآ مبتني بر رقابت آزاد است و يا درونمايه اصلي سرمايه داري در قرن بيستم مبتني بر انحصار بوده است . انحصار فقط مفهومي داخلي نيست که با رانت دولتي مرتبط باشد – انحصار مفهومي جهاني نيز دارد. شايد ايالات متحده آمريکا با توجه به سهم سي درصد اش از اقتصاد جهاني توان اين را داشته باشد که انحصار داخلي اش را کنترل کند و انحصارات را به فرا مرز خود منتقل کند ، از نظر تئوري اين امکان وجود دارد ولي تا کنون ايالات متحده هم نتوانسته و ايجاد بنگاههای اقتصادي کوچک در ايالات متحده آمريکا تنها و تنها جزئي از کل سيستم انحصاري مسلط است و با آسيب ديدن يکي از اين انحصارات اين شرکتهاي سراميکي مانند برگ خزان متلاشي ميشود. دليل تشکيل بنگاههاي کوچک فقط کاهش بالاسري هاي سنگيني است که بنگاههاي بزرگ را زمين گير کرده است و ورشکستگي با تعريف مدرنش به مفهوم شکست يک سرمايه دار نيست. سرمايه داري مدرن ماهيتي غير رسوبي دارد و بنا به ماهيت غير رسوبي اش تز "کوچک زيباست" برايش مقبول است. نکته قابل تآمل اينست که تشکيل اين بنگاههاي کوچک نه توسط سرمايه داراني کوچک و کم سرمايه و دور از بازي انحصارات بلکه توسط سرمايه داران بزرگ انجام گرفته است – اينکه بازار داخلي ايالات متحده نيز مانند بازار داخلي در ايران- بازاري مبتني بر انحصار است نشانگر همين واقعيت عيني است – اينکه جنس چيني بازار هاي آمريکا را تصاحب کرده مهم نيست مهم اينست که جنس چيني توسط انحصارات تهيه و توزيع ميشود .
بدين ترتيب من نظر اصلي خودم را مطرح ميکنم :
فرصت هاي برابر(Equal Opportunity) که ميبايست طبق نطريه هاي ليبرالي ذاتي سرمايه داري باشد توسط انديشه هاي بورژوازي مدرن به حاشيه رانده شده است و فرصت هاي برابر بزرگترين دروغ قرن بيستم است. حضور جورج بوش در رآس هرم قدرت در آمريکا را بايد در راستاي حرکت بسمت انحصار بيشتر داخلي و خارجي ارزيابي کرد . مسلمآ دموکراتها به درونمايه اصلي سرمايه داري يعني آزادي رقابت حداقل در نگاه درون گراي خود به سرمايه داري آمريکا بيش از جمهوري خواهان پايبند ميباشند.
سئوال اصلي من اينست: آيا درونمايه اصلي سرمايه داري قرن بيستم انحصار بوده است و يا اعمال فرصت هاي برابر؟
پويان در کامنتش در وبلاگ بامداد ميگويد کاري که آقايان انجام ميدهند خصوصي سازي نيست و صرفا بهانه اي براي تلکه کردن بانک جهاني و اي ام اف است چون صنايعي که در آن خصوصي سازي انجام شده توسط مديريت هايي که از طرف حکومت منصوب شده اند، اداره ميشود. پويان عزيز اين سناريويي که ميگويي همان نسخه بانک جهاني براي گذار ايران از انحصار ملي و ورود به بازار جهاني است. بدين ترتيب بانک جهاني نه تنها رو دست نخورده است بلکه نسخه اي کاملآ عيني و مبتني برمناسبات اوليگارشي حاکم در ايران و همچنين مبتني بر سيستم انحصاري سرمايه داري جهاني براي کشور ايران پيچيده است. اين که سهم مهمي از اقتصاد ايران را مافيا و اوليگارشي کنترل ميکند امري کاملآ بديهي و شناخته شده و همچنين پذيرفته شده در مناسبات سرمايه داري جهاني است.
امآ بورژوازي در ايران توان گذار از انحصار ملي به انحصار جهاني را ندارد چون پرداخت هزينه هاي سر سام آور اتوماسيون که هم بروي کميت و هم بروي کيفيت محصولات تآثير گذار است، را نخواهد داشت. صنايع ايران بدليل استفاده از رانت هاي دولتي و انحصار بازار داخلي و بدليل آزمندي ضرورتي به انجام اتوماسيون کامل مطابق با نيازمندي هاي جهاني را نداشتند و اکنون براي انجام آن بسيار دير است. اين کار پروسه اي حداقل ده ساله است و
با ورود ايران به گات بخش مهمي از صنايع در ايران متلاشي خواهد شد و فقط بخش هايي از بورژوازي ايران که بدليل نوع اقليم محصولات کشاورزي خاصي را توليد ميکنند و يا صنايع دستي و برخي صنايع غذايي توان عبور از اين بحران اقتصادي را خواهند داشت. سرمايه داري مدرن فرزند حرامزاده اش را سقط ميکند.
جمعه، 1 آبان، 1383
در پياده رو کوچه يی بی انتها
در حاشیه مقاله دوست گرامی در وبلاگ
همچون کوچه ای بی انتها
آزادي و عدالت يک گزاره دو شرطي است – بدون آزادي تلاشي براي عدالت بوقوع نمي پيوندد(به تعبير مارکسيستي اش که تا دولت وجود دارد مفهوم عدالت تحقق نيافته است) و بدون عدالت رمق و زماني براي آزدايخواهي باقي نمي ماند.اين نقد حال ماست .اما به اين رسيده اي که آزادي از راه عدالت بدست مي آيد- اگر آزادي ناشي از برقراري عدالت را به مفهوم رهايي کارگر از بردگي مزدي و رهايي سرمايه دار اززندان آزمندي به حساب آوريم تعبير درستي انجام داده اي ولي فراموش ميکني که اين رها شدن ها علاوه بر اينکه تغييري در ساختار اقتصادي و اجتماعي و مناسبات حاکم است –پرنسيپي اخلاقي است که در بستر "زمان – آزادي" تبديل به باوري بازگشت ناپذير ميگردد. مسلمآ عدالت رها شدن از بند هاست و هر رها شدني به مفهوم بسط آزادي است.
ولي آزادي فقط مفهومي اجتماعي نيست که از برخورد انسان با مناسبات حاکم انتزاع شود و با برقراري عدالت کسب گردد-آزادي مفهومي چند سويه دارد- اگر انسان را موجودي زنده فرض کنيم آزادي مفهومي اکولژيکي نيز دارد که از برخورد انسان با طبيعت انتزاع ميشود . يک گربه سان مانند شير آزاد است که شکار کند . او شکار ميکند و ميدرد تا زنده بماند. اگر" داروينيسم اجتماعي " مبتني بر تنازع بقا را بپذيري هم گامي در جهت آزادي به مفهوم اکولژيکي آن برداشته اي. در اينجاست که بستر "زمان- آزادي" بايد وجود داشته باشد تا انتخاب در جهت قبول اخلاقي سوسياليزم بعنوان پرنسيپي مدني(1) شکل خود را در جامعه بيابد و آزادي تنازع بقا که بدليل شکل گيري بيو لو ژيکي انسان بعنوان يک موجود زنده –ذاتي انسان شده است- به عقب رانده شود. به اين تعبير پذيرش سوسياليسم امري اخلاقي نيز هست و يک پذيرش اخلاقي در شرايطي آزاد کسب ميشود . محدوديت تنها حافظ اخلاق بعنوان يک تابو است ولي قبول يک پرنسيپ اخلاقي فقط در شرايطي آزاد امکان پذير است.
(1) منظورم از پرنسيپ مدني جابجايي ارزش هاي اجتماعي با ارزش هاي ذاتي- فردي است.
چهارشنبه، 29 مهر، 1383
داستان از اینجا شروع شد که بابا عرفان شدیدآ از هخا پشتیبانی نمود:
بعله آقايان ، بععله .. درباره هخا پيروز و چندین مقاله دیگر که بابا عرفان عزیز نوشت که من سه تا آنرا پیدا کردم:
http://www.baba.eparizi.com/biderang/002000.html
http://www.baba.eparizi.com/biderang/002002.html
http://www.baba.eparizi.com/biderang/002003.html
و پس از آنکه از آمدن هخا نا امید شد یکی از وبلاگنویسان بنام ابطحی را کاندید رئیس جمهوری نمود:
http://www.baba.eparizi.com/archives/002017.html
اول در یک کامنت طنز نوشتم :
جناب ابطحي لطفا بيا !!!! اين اصلاح طلب ها مردند از بي صاحبي
حالا که که هخا نیامد - ابطحی بجاش بیامد
بعدش که دیدم با توجه به مقاله های پیاپی موضوع جدی است و نه شوخی:
http://www.baba.eparizi.com/biderang/002019.html
من هم این کامنت را در وبلاگ بابا عرفان عزیز نوشتم :
من نميخواهم مثل خودم استدلال كنم چون از ترس اينكه شادي شاعرانه ات سلب نشود گوش نمي دهي--- پس مثل خودت استدلال ميكنم : به يك دليل ساده چون رييس جمهور در ايران يك مقام تشريفاتي است - يعني با توجه به ساختار حكومتي در ايران ميتواند فقط يك اسم باشد براي سرپوش بر جنايت حاكم . از اين جهت اگر شما رآي دهيد - از نظر من- شريك جرم اين جنايت و جزئي از اوليگارشي حاكم هستيد -چون ميدانيد كه رئيس جمهور فقط سرپوش است و رآي ميدهيد ولي من باز هم از ديد شما به مسئله نگاه ميكنم : با توجه به اينكه رئيس جمهور در ايران خصوصآ اصلاح طلبش مقامي صرفآ تشريفاتي است پس رآي شما جنبه سنبليك دارد و از نظر سياسي بي ارزش است(چون مسلمآ يك سالوادور آلنده نميتواند از فيلتر ها عبور كند)
بابا عرفان عزیز نیز حرفهای من را شایسته نقد دانست و جوابیه ای بلند و بالا نوشت:
اليگارشي هار است ، خودمان را واکسينه کنيم
http://www.baba.eparizi.com/archives/002023.html
اینهم پاسخ من:
اين مريض رو به موت است واکسيناسيون راه چاره نيست
اينکه رئيس جمهور در ايران، در روي کاغذهاي شما مقامي تشريفاتي نيست دليل نمي شود در پراتيک پديده جمهوري اسلامي نيز مقامي تشريفاتي نباشد. در روي کاغذ اتحاد شوروي هم ميبايست به آرمانشهري قابل قبول شباهت داشته باشد.من نميدانم مغز شما جوانتر ها را با چه صابوني شستشو داده اند(گلنار و يا لوکس) ولي از منظري سياسي، سناريوي که براي بني صدر اجرا شد هيچ تفاوتي با سناريوي که براي خاتمي اجرا شد ، ندارد- تفاوت فقط در شرايط جامعه و در منش و روش افراد بود که يکي شد خاتمي و يکي بني صدر.
من همواره خاتمي را از منظر استيفاء حقوقش بعنوان رئيس جمهور تبرئه کرده ام ،چون خاتمي بنا به شخصيت اش انساني آرام است که در حيطه شرايط موجود حقوق سياسي اش را استيفاء کرده و انتقاد اصلاح طلبان از او را به هيچ وجه موجه نميدانم. از نظر من خاتمي اگر ميخواست که حقوق سياسي اش را داشته باشد ،مقطع 18 تير تبديل به 30 خرداد ميشد و در مقاطع بعدي با توجه به جوء جامعه - بخش محافظه کار حکومت، خاتمي را سربه نيست مي نمود (ممکن بود که اين سر به نيست کردن فيزيکي نباشد- امکانش هست) و خاتمي نه آدم 30 خرداد هاست و نه آدمي که از جانش (ويا شايد از مقامش) مايه بگذارد و اين در چهارچوب حريم هاي انساني چندان قابل انتقاد نيست.من نميتوانم بگويم :اي خاتمي تو چرا انقلابي نيستي؟ تو چرا در مغز خودت چرتکه انداختي و انقلابي عمل ننمودي چون اين انتخاب وابسته به شرايط جامعه و خصوصآ ناخود آگاه طبقاتي هر فرد است.
مسلمآ عبور خاتمي از فيلتر هاي انتخاباتي بهمين دليل بوده است-چون در شرايطي مانند 18 تير مشابه بني صدر عمل نمي نمود و اين جاي گله گذاري از خاتمي ندارد -جاي بزير سئوال بردن پديده جمهوري اسلامي و مکانيزم هاي قدرت سياسي در اوليگارشي حاکم را دارد. اينکه جوانهاي اين نکته بديهي را نمي فهمند برميگردد به ازدواج هاي فاميلي و پائين آمدن آي-کيو متوسط در بين اقشار مذهبي جامعه ايراني و از آن مهمتر نشانگر ضرورت هاي راديکالي است که جامعه ما به آن نياز دارد .
از نظر من بي عرضه دانستن خاتمي سرپوش کاملي بر ناتواني اين سيستمي است که شما ميخواهيد بعنوان يک دموکراسي به خورد مردم دهيد (و از آن مهمتر در ذهن جهانيان ذهنيت دموکراتيک بودن ايران را بوجود آوريد) . غير دموکراتيک بودن سيستم حاکم يعني عبور اين سيستم از مرزهاي مشخصي که "رآي مردم" براي آن مشخص کرده است بارها در تاريخ جمهوري اسلامي تجربه شده است و اکنون شما به قول حجاريان مشروطه خواه شده ايد و به قول سروش شعار دموکراسي مي نيمال ميدهيد،چون جسارت گفتن اينکه سيستم حاکم تناسبي با تعاريف مشخص دموکراسي برقرار نمي کند را نداريد.(هرچند ضرورت اوليه دموکراتيک دانستن يک جامعه آزادي هاي سياسي است که شما زيرکانه با حذف آزادي هاي سياسي از بستر جامعه فقط ميخواهيد با اتکا به راي که در شرايط غير آزاد کسب نموده ايد آنرا دموکراتيک بناميد -دموکراسي در شرايطي که آزادي وجود ندارد فقط تعويض باندهاي مختلف اوليگارشي است)
نوشته اي که لگد خورده اوليگارشي حاکم هستي و پرسيده اي که آيا من هم لگدي نوش جان کرده ام؟
اين مشکل تمام کساني است که سعي ميکنند در پوزوسيون(در کنار قدرت) قرار بگيرند. در نزديکي اوليگارشي و قدرت که قرار بگيري مسلمآ لگدي هم نوش جان ميکني- من اگر لگدي نوش جان کرده ام بواسطه اپوزوسيون بودن ام است و اگر هم نکرده ام بواسطه دوري ام از صاحبان قدرت است- اين جمله آخري را ميخواهم به بابا عرفان بعنوان يک طيف سياسي بگويم و نه به بابا عرفان عزيز بعنوان دوستي که نگاهداشتن حريمش وظيفه است و جمله اينست:"اگر مافيا را نوعي اوليگارشي بدانيم- گاهي خانواده هاي مختلف با هم درگير ميشوند و اين درگيري به مفهوم اولويت يک خانواده بر خانواده ديگر نيست"
از متمدن بودن خودت داد سخن دادي و براي من داروي تمدن تجويز نمودي و گفته اي به زندگي انسان معتقدي ولي برايم جالب است که چرا آنقدر پراگماتيست شده اي که در مانيفست خودت براي خائن حکم اعدام صادر ميکني؟
دوست عزيز من مانند تو آنقدر ها متمدن نيستم که کت و شلوار گاواردين انگليسي بپوشم و کراوات فرانسوي بزنم ولي ميدانم که خيانت جزايش اعدام نيست.خيانت انتزاعي اجتماعي است که بواسطه انتزاعي بودنش من در مورد افرادي که به جاي گوش دادن به وجدان فردي خود به دنبال سياست بازي مي روند منصوب ميکنم. مسلم است که يک خائن ابتدا به وجدان فردي خود خيانت ميکند.در مانيفست من اعدام ، خلخالي و خشونت دولتي وجود ندارد و نه تنها اعدام به مفهوم فيزيکي آن حذف ميشود بلکه اعدام به مفهوم سياسي آن يعني حذف ساير گرايشات از بستر جامعه نيز منتفي است- روشي که اصلاح طلب ها همواره آنرا بکار گرفته اند.
در قسمت اول مقاله خاتمي را بعنوان يک فرد تبرئه کردم ولي نظراتم را در مورد ماهيت جمهوري اسلامي گفتم در اينجا ميخواهم رفرميست ها را هم تبرئه کنم چون اگر تاريخ انقلابات را بخواني ميبيني که همواره جنبشي رفرميستي بوجود آمده تا در مقابل هزينه هاي انقلاب بياستد و معمولآ هم موفق نشده است. من حرفم را با يک از ناب ترين انديشه هاي ولاديمير ايليچ لنين پايان ميدهم:
کارگراني که تئوري مارکس را جذب کرده اند - يعني اجتناب ناپذيري بردگي مزدي را تاهنگامي که سرمايه داري مسلط است، دريافته اند - با هيچ گونه اصلاحات بورژوازي تحميق نميشوند. کارگران با درک اين که هرجا سرمايه داري وجود دارد، اصلاحات نه مي تواند ديرپا باشد و نه دور برد ، براي شرايط بهتر مي رزمند و ازاصلاحات براي تشديد مبارزه با بردگي مزدي استفاده ميکنند.
مارکسيسم و رفرميسم- ولاديمير ايليچ لنين- 12 سپتامبر1913
يكشنبه، 26 مهر، 1383
يادداشت سياسی!
دوستي ميگويد:
من به شدت نگران طرح اروپا براي توقف چرخه سوخت رساني هستم , چراكه به نظر من ملاهاي حكومتي ممكن است از اين فرصت جهت امتيازگيري از اروپا و آمريكا استفاده كنند و بقاي حكومت خود را تضمين كنند!فكر ميكنم آنها حاضر باشند در ازاي توقف غني سازي, تضميني از آنها دريافت كنند براي عدم تلاش قدرتهاي غربي جهت سرنگوني نظام اسلامي خود و نيز مهر سكوت در برابر جنايات آنان در داخل كشور عليه آزاديخواهان و نقض حقوق بشر...
اما نظر من:
البته نگراني دوستان منطقي است اين تفكر كه هر كشوري ميبايست مانند يك كمپاني اداره شود در اروپا و در هر دو مطرح ايالات متحده -حزب دموكرات و جمهوريخواه- بسرعت دارد رشد ميكند-نئو ليبرالها ميگويند "فقط برخي از كشورها كه اقتصاد ساخت يافته سرمايه داري دارند بايد مثل كمپاني اداره شود " ولي يك جريان ديگر ليبرالي ميگويد "تمام كشورها ميبايست مثل كمپاني اداره شود" - توضيحشان هم اينست كه "با تاريخ نميتوان و نبايد مقابله نمود". اين نظر بسيار مورد توجه قرار گرفته است(بد بخت جهان سوم)بهرصورت نظريه ايست كه از مديريت به سياست منتقل شده واساس تفكر نئو كلونياليستی درانگلستان قرن 18 بوده است .امآ نگراني اصلي من از بمب اتم نيست كه جناح محافظه كار جمهوري اسلامي بدنبال آنست و ميخواهد با استفاده از جان ايرانيان سپري تدافعي بسازد - استراتژي مبتني بر معذوريت اخلاقي طرف مقابل در سياست امري شكست خورده است و جمهوري اسلامي اين را بخوبي ميداند - نگراني اصلي من استراتژي اصلاح طلبان است - استراتژي " گفتگوي تمدنها" . در واقع تمايل اصلاح طلبان به انرژي اتمي را بايد در چهارچوب و در راستاي استراتژي "گفتگوي تمدن ها" جستجو كرد. شما بايد موضوعي براي مطرح شدن ايران و ايجاد باب مذاكزه مستقيم و برابر با غرب داشته باشيد تا گفتگويي ايجاد شود- انرژي اتمي براي اصلاح طلبان ايران هياهويي براي ايجاد اين گفتگو است . گفتگويي كه موجب ميشود اقتصاد ايران بيش از پيش در اقتصاد سرمايه داري حل شود و ايران در مناسبات پذيرفته شده و "قابل مشاهده" (تآكيد مي كنم قابل مشاهده از طرف ايرانيان و ساير جهان) سرمايه داري
جهانی تثبيت شود.
براساس اين استراتژي انرژي هسته اي و حتي غني سازی اورانيوم ايجاد موضوعي براي مذاكره است.
اما نگراني اصلی تر من خيلي ساده است : كشوري كه نميتواند يك سد و يا يك نيروگاه ساده را بخوبي راهبري كند چگونه ميتواند يك نيروگاه هسته اي را راهبري كند؟ - در نيروگاه هسته اي اولين اشتباه آخرين اشتباه است - كوچكترين اشتباهي در لوله ها موجب فاجعه اي مانند چرنويل خواهد شد و يا از آن مهمتر موجب سندروم چيني ميشود كه بخش وسيعي از آبهاي كره زمين را آلوده ميكند.
پيشنهاد ميكنم دوستان فيلم چينيز سندروم با بازي جين فوندا را ببينند . در اين فيلم يك پيمانكار در تهيه عكس از مقاطع جوش سند سازي ميكند و نيروگاه تا مرز سندروم چيني در هنگام راه اندازي پيش ميرود چون يكي از گيج ها كار نمي كرده است.
اين نگراني است كه از اين به بعد به نگراني هاي ما ايرانيان افزوده شده و ارتباطي به نوع حكومت ندارد ( مگر اينكه حكومت بعدي درب انرژي اتمي را تخته كند) بهرصورت جداي از مسايل تكنيكي و از منظري سياسي من به حرف چامسكي استناد ميكنم كه ميگويد : بكار گيري انرژي اتمي در جهان سوم ابزار بسيار خوبي براي تحت فشار قرار دادن كشورهاي جهان سوم و باج گيري از طرف قدرتهاي جهاني از كشورهاي جهان سوم است . از نظر من انرژي اتمي يكي از بزرگترين خيانتهايي رژيم جمهوري اسلامي است كه در امتداد خيانتهاي رژيم شاه قرار دارد. ( اكثر قرار داد ها از طرف شاه با زيمنس بسته شده بود كه اكنون نيز بخش قابل توجهي از تكنولژي از زيمنس تآمين ميشود - هرچند كه قراردادهاي اصلي با طرفهاي روسي و چيني باشد ولي قسمت هاي پرسود آن شامل اينسترومنت ها از زيمنس تآمين ميشود.)
چهارشنبه، 22 مهر، 1383 گلي به سرخي خون ...
چهارشنبه، 8 مهر، 1383
در حاشيه هخاييسم
تست هوش از ايرانيان
بدون اينکه بخواهم تحليل هاي قلمبه سلنبه از پديده هخاييسم در ايران ارائه کنم کامنت هايم را در بحث هاي در فروم براي يادگاري ثبت ميکنم:
HHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHH
..... جان اگر من را قابل بداني نظراتي را كه شنيده ام مينويسم:اول نظرات خودم:1- -حرفش كاملآ بي ربط است- اگر شلوغي هاي 18 تير و يا خرداد 30 را از نزديك ديده باشي اين حرف را مي پذيري- در ايندو دوره آنقدر جو عمومي جامعه راديكال بود كه تصورش براي كساني كه از نزديك نديده اند غير قابل باور است . در نتيجه با چند هواپيماي كرايه اي و چند سلطنت طلب كراواتي ادكولن زده ( البته بيشتر سلطنت طلبان هم ميگويند اين يارو ديوانه است -شايد هم راست بگويند) نميتوان حكومت عوض كرد2- -از جايي تغذيه مالي ميشود كه من هنوز نميدانم دقيقآ كجا ولي مسلمآ از طرف آمريكايي ها نيست.حالا نظراتي كه شنيده ام:1- -عده اي ميگويند از رفسنجاني پول ميگيرد چون حرفي ميزند كه شدني نيست و چون شدني نيست پس ميخواهد تخم ياس در دلها بكارد و رفسنجاني در انتخابات مطرح شود. اگر يادت باشد خيلي از اين اصلاح طلب ها يك زماني زير علم رفسنجاني سينه ميزدند. 2--عده اي ميگويند اين پيش زمينه حمله هوايي اسرائيل به تآسيسات اتمي است. اسرائيل در اين مورد خاص از آمريكا حرف شنوي ندارد همانطور كه در جريان حمله به تاسيسات اتمي عراق در جنگ ايران و عراق مشكلاتي با بخشي از سياست مداران آمريكا براي اسرائيل ايجاد شد. بهر صورت اگر از طرف اسرائيل حمله اي به تاسيسات انمي انجام گيرد چون اين تآسيسات فعال است يك آلودگي وسيع اتمي ايجاد ميشود كه قسمت هاي زيادي از مردم را آلوده به تشعشعات ميكند و اين موضوع نوعي نفرت در سطح جهان و خصوصآ در ايران ايجاد ميكند - ميگويند اين هزينه از طرف اسرائيلي ها به هخا پرداخت ميشود تا موجب كاهش نفرت عمومي در بين مردم ايران ÷س از ايجاد آلودگي اتمي شود.
3- -سلطنت طلب ها ميگويند اين يارو ميخواهد از ما يك ابله بسازد . 4- -يك عده هم ميگويند يارو مخش عيب دارد. يعني فقط يك ديوانه است.البته پيدا كردن آن ديوانه اي كه دارد ساپورتش ميكند بايد جالب باشد.
HHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHH
من جو عمومي را در ايران تا آنجايي كه اطلاع دارم توضيح ميدهم:اصولآبين جوانهاي تهراني تحصيل كرده اين موضوع به جوك روز تبديل شده و تقريبآ اقشار تحصيل كرده به هيچ وجهي نپذيرفته اند از آن طرف در ميان دهات فكر ميكنم دهات علي الهي بعضي ادعاي آمدن مهدي موعود كرده اند .جالب است كه بخشي از بازار تهران هم براي آمدنش روزشماري ميكند. حكومتي ها هم ترسشان گرفته.خلاصه كلام اينكه هر كسي كه با تفكر سرو كار دارد ميگويد جوك است و هر كسي مخش را آكبند نگه داشته ميگويد هخا مي آيد اينها هم ميروند.بقول .... اين تقابل بين آگاهي و نا آگاهي است هر چند صورتي از تقابل مردم با حکومت نيز هست -بدون هيچ شک و شبهه اي- بهر صورت داستان جالبي است من را بياد راسپوتين مياندازد.
HHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHH
دوستان علاوه بر نظرات قبلي كه شنيده بودم يك نظريه جديد هم اعلام شده است كه شايد در مقاله هايي كه دوستان هم ارائه كردند هم باشد - يادم نيست.اين نظريه مهمترين نظريه علوم اجتماعي معاصر است -فكر ميكنم (مطمئن نيستم)از روي افكار پوپر صورتبندي شده است.حركتي ايجاد ميشود تا بازخوردهايش بررسي شود - هدف بوجود آورنده حركت تاييد و يا تكذيب آن - موفقيت و يا شكست آن نيست - هدف فقط بررسي بازخوردهاي اجتماعي است. تا اينجا منطقي ترين نظري بوده است كه شنيده ام- ولي بازهم كو پرتقال فروش؟پرتقال فروش در واقع ميزان گول خوري و حماقت را بررسي مي كند و البته خيلي پارامترهاي اجتماعي ديگر را- آزمايشگر در واقع شرايط را با انقلاب 57 و انتخاب شدن خميني مقايسه ميكند و ميزان اثر اينكه "هميشه نجات دهنده اي مي آيد" را كه ريشه در فرهنگ ايران دارد مبنا قرار داده است. بهرصورت حالا من يك سئوالي دارم - در واقع تست هوش است.اگر هخا به ايران بيايد كه ديوانه اي است كه خيلي دمش گرم است . ولي با توجه به اينكه اين حركت انجام نميشود شما ميگوييد هخا چه بهانه اي براي شكست آن مي آورد ؟ اگر به ايران نيامد چه بهانه اي براي نيامدنش ميآورد؟
HHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHH