Che Guevara چه گوارا

Che Guevara چه گوارا


*



کانون وبلاگ‌نویسان ایران


نه به اعدام




Atom 1.0
RSS 2.0

لينك ها

کانون وبلاگنويسان ايران پنلاگ
کانون وبلاگنويسان ايران وبلاگ اعضا

شبح
سياهكل
آتش
گل کو
companero che
سرزمين آفتاب
مطالعات فرهنگی رادیکال
قاصدک مبارز
ناهید رکسان
سعيد سامان
من و پالتاک
ایسکرا
نيك آهنگ كوثر
ملا حسني
شادی شاعرانه
با حسی به سرخی خون ایستاده ام
يک گيله مرد
لندني
بادبان
تا آزادی
گلشن سنتر
خواندني ها
آزادی نو
خسن آقا
نانا
شمرنامه
سیپریسک
خرس مهربان
این بشر زمینی
رک گو
یزیدم
قمارعاشقانه
حاشیه دو نفری
داستان‌گو
اصغرآقامعروف به هادی خرسندی
آفساید
پنجره گشوده-عزيزِِی
دوستداران احسان طبری
بامداد
گوشزد
نگاه
وب . آ . ورد
و چه و چه و چه
علی جوادی- اتحاد کمونیسم کارگری
سیامک ستوده
آزادی بیان
نشريه دانشجويي بذر
کمونيست
هواداران سازمان فداييان اقليت
دانشجوی کمونیست
اتحاديه جوانان سوسياليست انقلابي
(YCO) سازمان جوانان کمونيست
گزارشگران بدون مرز
مبارزه برای لغو اعدام
(مانیها(تخصصی شعر


آرشيو

نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
ژوئن 2005
مهٔ 2007
سپتامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
دسامبر 2009

اعضای پن‌لاگ


This page is powered by Blogger. Why isn't yours?
    ۱ خرداد ۱۳۸۸


تحریم

موسوي همان احمدي نژاد تحت ويندوز است

داستان كوتاه
حاجي صبح كه براي نماز بلند شد و آفتابه را دستش گرفت ياد آن آخوندي افتاد كه زنش اسيد توي آفتابه اش ريخته بود. زن دوم گرفتن اين مشكلات را هم دارد. به فكرش رسيد نكند كه زنش از ماجراي زن دوم با خبر شده باشد . بايد حواسش به اين پسر وسطي باشد. مجتبي نازپرورده حاج خانم است و مدام زاغ سياه حاجي را چوب ميزند. حاج خانم بي دليل مجتبي را اين همه لوسش نكرده حتمآ گزارش كارهاي حاجي را تمام و كمال به حاج خانم مي دهد.
حاجي تصميم گرفته بود اينبار به آخوند ها رآي ندهد. البته اينبار تنها آخوند انتخابات هم ظاهرآ نخودي است. نخودي ها هم معمولآ انتخاب نمي شوند. اگر هم شد، شد . با اين دك و پوز دهاتي اش مالي نيست به قول حاج كريم نه بدرد دنيا ميخورد و نه آخرت . صراحت اش مانند مغازه دارهاي دهاتي است كه حاجي جنس شان را تامين ميكند. آخوند بايد مثل فلسفي باشد .دو كلام حرف زدن بلد باشد نه اينكه مثل دهاتي ها هرچي سر زبانش باشد ، بگويد. حاجي با خودش فكر كرد كه دوران دوران جوانتر هاست . پسر بزرگترش كه وارث اصلي حاجي ست طرفدار احمدي ن‍ژاد است ولي دامادش كه شركت وارداتي دارد و دخترش طرفدار موسوي هستند. دخترش توي دانشگاه الزهرا مديريت بازرگاني خوانده ولي الان خانه دار است. دامادشان خيلي پز روشنفكري ميدهد ولي با غيرت است و به دختر گفت بنشين توي خانه . وضع مالي شان خوب است . يك خانه نقلي توي زعفرانيه دارند كه هر متر مربع اش دو برابر قيمت خانه حاجي توي يوسف آباد است. دخترش ميگويد موسوي بيايد و سفارت آمريكا باز شود وضع كسب و كار شوهرش حسابي سكه مي شود.حاجي چند باري وسوسه شده كه يك شراكتي با اين دادمادش راه بياندازد. يعني اينكه توي بعضي كارها با او شريك شود. حاجي ميداند كه نسل خودش ديگر به حساب نمي آيد. بيست سال قبل وقتي دوستش حاج كريم توي بازار حرفي ميزد كسي جرآت نداشت چيزي بگويد ولي الان بازار هم كم كم دست امثال دامادش افتاده است. اتوي كراوات دامادش هندوانه را قاچ ميزند. يادش ميافتد كه از ابهت افتادن بازار تقصير همين مهندس موسوي است هرچند حاجي در دوران جنگ با كوپن بازي هايش كلي پول به جيب زده است.
دامادش آن چيزي است كه حاجي دلش ميخواست پسر بزرگش باشد . اما پسر بزرگ حاجي شم اقتصادي ندارد و تمام بي عرضه گي ش را مياندازد گردن فساد و رشوه در بخش دولتي. پسرش نه بساز و بفروش خوبي از آب درآمد و نه مغازه داري خوب . توي گراني مصالح مي ساخت و توي ارزاني فروش نميرفت و كلي از سرمايه هاي حاجي را توي جيب اين بانكها كرد. ولي دادمادش هر مشكلي كه برايش پيش مي آيد را تبديل به فرصتي براي پول درآوردن ميكند.اگر قرار است رشوه بدهد ، ميدهد اگر قرار است بگيرد، ميگيرد. اگر قرار است آشنا توي فلان اداره دولتي پيدا كند از زير سنگ هم شده پيدا ميكند كارش را وارد است .
حاجي نمازش تمام شده است ولي هنوز تصميم نگرفته كه به احمدي نژاد رآي دهد و يا به موسوي . بايد بيشتر تحقيق كند شوخي كه نيست پاي آينده خودش و بچه هايش در بين است تازه آينده مملكت هم هست . اگر مملكت نباشد حاجي كجا ميتواند تجارت كند. به فكرش ميرسد نكند جنگي در پيش است كه موسوي دوباره سروكله اش پيدا شده است. شيطان را لعنت ميكند و كج خيالي را كنار ميگذارد . توي آشپزخانه براي خودش چاي ميريزد . ته تاقاري 15 ساله اش هم جلويش نشسته است . از او مي پرسد فكر ميكني كي رآي بياورد؟ پسر كوچيكه ميگويد موسوي همان احمدي نژاد تحت ويندوز است. حاجي نميفهمد كه ويندوز چيست فقط ميداند به كامپيوتر مرتبط است.
اول خرداد ماه 1388

برچسب‌ها:



نوشته چه گوارا درتاريخ: ۳/۰۱/۱۳۸۸ ۰۶:۲۶:۰۰ بعدازظهر

|